ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

‏[فریدون مشیری]
دیدگاه ها (۱)

جـانم معـطَـر می‌شـود؛تـا هم کلامـم می‌شـوی ... #شعر❤️❤️❤️

عصرِ من،مزِّه ی لبخندِ طو را کم دارد . . . ❤️❤️❤️ #شعر #لیلا...

ما نباید بمیریم،هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است! D:🌱

با حالتی نزار گرفتارِ خود شدمبا چشم اشکبار گرفتارِ خود شدمگر...

نفس اش بند دلش تنگ چه باید می کردشیشه ای در به در سنگ چه بای...

شده ام در قفس خاطره ها زندانیدردم این است که هم دردی و هم در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط