از چهره طبیعت افسونکار

از چهرهٔ طبیعت #افسونکار
بر بسته ام دو چشم پر از #غم را
تا ننگرد #نگاه تب آلودم
این جلوه های #حسرت و ماتم را


#پاییز ، ای مسافر خاک آلوده
در دامنت چه چیز #نهان داری
جز برگهای #مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به #جهان داری ؟


جز غم چه می دهد به دل #شاعر
سنگین #غروب تیره و خاموشت ؟
جز #سردی و ملال چه می بخشد
بر جان #دردمند من آغوشت ؟


در دامن #سکوت غم افزایت
اندوه خفته می دهد #آزارم
آن آرزوی #گمشده می رقصد
در پرده های مبهم #پندارم


پاییز ، ای سرود #خیال انگیز
پاییز ، ای ترانهٔ #محنت بار
پاییز ، ای تبسّم #افسرده
بر چهرهٔ طبیعت افسونکار



#فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۱)

هرگز #آرزو نکرده امیک #ستاره درسراب آسمان شومیا چو #روح برگز...

میان #تاریکیتو را #صدا کردم#سکوت بود و نسیمکه #پرده را می بر...

باز در چهرهٔ خاموش #خیالخنده زد #چشم گناه آموزتباز من ماندم ...

باز من #ماندم و #خلوتی سرد#خاطراتی ز بگذشته ای #دوریاد #عشقی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط