اوراق خالی و دلی لبریز دارم

اوراق خالی و دلی لبریز دارم
قدّ تمام سال ها پاییز دارم

دار و ندارم را به یغما برد دنیا
یعنی که بختی بدتر از چنگیز دارم

باقی نماند از تو مرا چیزی به غیر از
دفترچه ی خیسی که روی میز دارم

هی اشک می ریزم تو را هی می سرایم
من در سرودن ها چه افت و خیز دارم

هر روز صحبت از تو و نامهربانیتْ
با بوته های سبز ِ در جالیز دارم

از سهم دریای تو من تنها و تنها
موج غم و گرداب رعب انگیز دارم

آدم به آدم می رسد روزی یقیناً
جایی تو را می بینم و من نیز دارم

حنظله ربانی
دیدگاه ها (۱)

همیشه قصه های شیرین پایان دلخواهی نداردمثل قصه ما که داستان ...

انگار تقدیر مرا گره زده اند به گام های تو، به قدم هایت. هر ق...

من ایستاده بودمروبه روی تویی که نبودیروبه روی آینه ای که درو...

.پاییز که می آیدچه رازهایی که فاش نمی شودپاییز که می آید وجو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط