bitter and sweet ☕️ 🍯
bitter and sweet ☕️ 🍯
part 26 ادامه
بعد رفتم جلوش و از جلو بغلش کردم
سرمو روی سینش گذاشتم
جونگکوک: ات حولت خیسه لباسام خیس میشن
راوی
ات از بغلش در اومد و کمربند حولشو باز کرد
حوله از تنش سر خورد و افتاد..
جونگکوک سریع نگاهشو به در داد
ات هم هولش داد روی تخت و خودشو روی جونگکوک انداخت و لباشو نزدیک گوشش برد
ات: ازم دلخوری؟ نمیتونی ببینی اولین بارم بود و خجالت میکشم
جونگکوک: من فقط همون طور که گفتی نخاستم خجالتت بدم
ات: تو منو خجالت نمیدی..من خودم خجالت میکشم
حالا میبینی که از تو خجالت (دستشو زیر تیشرت جونگکوک برد و بدنشو لمس میکرد)
یه بوسه روی لباش گذاشت و بلند شد و حولشو پوشید
ات: من لباس میخام
جونگکوک: ..
ات: جونگکوک
جونگکوک: ها بله؟
ات: لباش
جونگکوک:عا اوکی الان برات میارم
جونگکوک رفت برای ات لباس آورد و خواست بره که ات دستشو کشید
ات: کمکم کن بپوشم
جونگکوک: باشه
جونگکوک بند سوتین ات رو براش بست
تیشرت و شلوارشو پاش کرد
رفتن صبحونه بخورن ( روز تعطیله)
داشتن با آرامش با هم صبحونه میخوردن که گوشی ات زنگ خورد
ات: وای مامانمه
part 26 ادامه
بعد رفتم جلوش و از جلو بغلش کردم
سرمو روی سینش گذاشتم
جونگکوک: ات حولت خیسه لباسام خیس میشن
راوی
ات از بغلش در اومد و کمربند حولشو باز کرد
حوله از تنش سر خورد و افتاد..
جونگکوک سریع نگاهشو به در داد
ات هم هولش داد روی تخت و خودشو روی جونگکوک انداخت و لباشو نزدیک گوشش برد
ات: ازم دلخوری؟ نمیتونی ببینی اولین بارم بود و خجالت میکشم
جونگکوک: من فقط همون طور که گفتی نخاستم خجالتت بدم
ات: تو منو خجالت نمیدی..من خودم خجالت میکشم
حالا میبینی که از تو خجالت (دستشو زیر تیشرت جونگکوک برد و بدنشو لمس میکرد)
یه بوسه روی لباش گذاشت و بلند شد و حولشو پوشید
ات: من لباس میخام
جونگکوک: ..
ات: جونگکوک
جونگکوک: ها بله؟
ات: لباش
جونگکوک:عا اوکی الان برات میارم
جونگکوک رفت برای ات لباس آورد و خواست بره که ات دستشو کشید
ات: کمکم کن بپوشم
جونگکوک: باشه
جونگکوک بند سوتین ات رو براش بست
تیشرت و شلوارشو پاش کرد
رفتن صبحونه بخورن ( روز تعطیله)
داشتن با آرامش با هم صبحونه میخوردن که گوشی ات زنگ خورد
ات: وای مامانمه
۶.۱k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.