𝐛𝐢𝐭𝐭𝐞𝐫 𝐚𝐧𝐝 𝐬𝐰𝐞𝐞𝐭🍯☕️
𝐛𝐢𝐭𝐭𝐞𝐫 𝐚𝐧𝐝 𝐬𝐰𝐞𝐞𝐭🍯☕️
𝙋𝙖𝙧𝙩 21●•••
روز ها گذشت و من و اون روز به روز بیشتر عاشق هم میشدیم.. دلتنگ تر و عاشق تر...
دلتنگ چون از اون روزی که بعد بیمارستان مرخص شد ندیدمش چون خالم زایمان کرده بود رفته بودیم جزیزه جوجو خونشون اونجا بود پس ۱ هفته ای میشه از سئول رفتم و جونگکوک رو ندیدم فقط پیام و تلفن حتی ویدیو کال هم نگرفتیم که بخام ببینمش
نمیدونم اوم اندازه من عاجز و دلتنگ هست یا نه ولی هیچی توصیف حال من نیست
دیوانه وار عاشقش بودم و می پرستیدمش..مطمئنم من خیلی بیشتر از اون عاشقش هستم
بهم پیام داده بود:
جونگکوک:ات منو تا کی مست و خمار خودت میزاری نمیخای برگردی پیش من؟
ات: دلتنگی های من بی جوابن؟! من توی عذابم ...من فعلا نمیتونم بیام
جونگکوک: ولی منم نمیتونم بدون تو نفس بکشم
ات: منم همینطور
جونگکوک: پس من میام
ات: میای؟؟؟(نتونستم هیجانم کنترل کنم و واقعا دلمم نمیخاست نارضایتی نشون بدم)
جونگکوک: همین الان
ات: الان؟؟؟ آخه شبه خطرناک نباشه من نگرانت میشم
جونگکوک: نگران نباش با احتیاط میام. منتظرم باش
ات: حتمااااا
تا قطع کرد مث دیوونه ها بالا پایین میپریدم
ات: جیغعععع* وای حواسم نبود تو حیاطم بچه خالمم خوابیده
یهو خالم اومد و متوجه اشک شوق توی چشام شد
خ ات: اتتت چی شده دختررر کل خونه رو پایین آوردی چرا گریه میکنی چی شده؟؟؟؟
اتم که انگار عشق هوش و عقل از سرش پرونده بود گفت
ات: دوست پسرم داره میاددد ( چشای بسته در حال چرخیدن دور خودش)
خ ات: جان؟
ات: چی؟
ات تازه به خودش میاد*
ات ویو
وای چ گندی زدم ...چطوری جمش کنممم وایی
یهو گریه بچش اومد بالا سریع رفت
ات: وایی خدایا شرکتتت رفتتت
ولی خب بالاخره میاددد
چی کارکنم
چه گندی زدم
الان نمیزاره برم جونگکوکو ببینم واییی نه اینطوری کاملا میمیرممم
فرار کنم؟
نه ؟ آره
داشتم تو ذهنم با خود کل کل میکردم که خالم باز اومددد
خ ات: کجا میخای ببینیش؟؟
میشه منم ببنمشش
ات :جان؟
برگای ات ریخته ..🍂🍂
ات: شوک*
:)))))))))
خ ات: چیههه فک کردی خاله ی پایه ای نیستممم منم میاممم لطفاااا
ات: به یه شرط
خ ات: هر چی بشه
ات: ب مامان اینا نمیگی چون جونگکوک آمادگی معرفی خودشو نداره هنوز البته منم ندارم
خ ات: من دهنم قرصه فقط کجا میخای ببینششش
ات: تو ماشین
خ ات: چ شکلیه ترخدااا توصیفش کن
ات: خب یک مرد هیکلی و خوش تیپ و خوش اخلاق و رمانتیک و مهربون و دوست داشتنی و درونی گرم و بیرونی سرد ...
خ ات : واییییییییییی اسمش چیههه؟؟
ات: جئون جونگکوک
عاره همون جئون جونگکوک..مردی که دلمو بهش بدجور باختم!...
و این بود داستان عشق من و اون ..(برای خالش گفت)
(تموم نشده ها..تازه شروع فیکه!)
#ویسگون
𝙋𝙖𝙧𝙩 21●•••
روز ها گذشت و من و اون روز به روز بیشتر عاشق هم میشدیم.. دلتنگ تر و عاشق تر...
دلتنگ چون از اون روزی که بعد بیمارستان مرخص شد ندیدمش چون خالم زایمان کرده بود رفته بودیم جزیزه جوجو خونشون اونجا بود پس ۱ هفته ای میشه از سئول رفتم و جونگکوک رو ندیدم فقط پیام و تلفن حتی ویدیو کال هم نگرفتیم که بخام ببینمش
نمیدونم اوم اندازه من عاجز و دلتنگ هست یا نه ولی هیچی توصیف حال من نیست
دیوانه وار عاشقش بودم و می پرستیدمش..مطمئنم من خیلی بیشتر از اون عاشقش هستم
بهم پیام داده بود:
جونگکوک:ات منو تا کی مست و خمار خودت میزاری نمیخای برگردی پیش من؟
ات: دلتنگی های من بی جوابن؟! من توی عذابم ...من فعلا نمیتونم بیام
جونگکوک: ولی منم نمیتونم بدون تو نفس بکشم
ات: منم همینطور
جونگکوک: پس من میام
ات: میای؟؟؟(نتونستم هیجانم کنترل کنم و واقعا دلمم نمیخاست نارضایتی نشون بدم)
جونگکوک: همین الان
ات: الان؟؟؟ آخه شبه خطرناک نباشه من نگرانت میشم
جونگکوک: نگران نباش با احتیاط میام. منتظرم باش
ات: حتمااااا
تا قطع کرد مث دیوونه ها بالا پایین میپریدم
ات: جیغعععع* وای حواسم نبود تو حیاطم بچه خالمم خوابیده
یهو خالم اومد و متوجه اشک شوق توی چشام شد
خ ات: اتتت چی شده دختررر کل خونه رو پایین آوردی چرا گریه میکنی چی شده؟؟؟؟
اتم که انگار عشق هوش و عقل از سرش پرونده بود گفت
ات: دوست پسرم داره میاددد ( چشای بسته در حال چرخیدن دور خودش)
خ ات: جان؟
ات: چی؟
ات تازه به خودش میاد*
ات ویو
وای چ گندی زدم ...چطوری جمش کنممم وایی
یهو گریه بچش اومد بالا سریع رفت
ات: وایی خدایا شرکتتت رفتتت
ولی خب بالاخره میاددد
چی کارکنم
چه گندی زدم
الان نمیزاره برم جونگکوکو ببینم واییی نه اینطوری کاملا میمیرممم
فرار کنم؟
نه ؟ آره
داشتم تو ذهنم با خود کل کل میکردم که خالم باز اومددد
خ ات: کجا میخای ببینیش؟؟
میشه منم ببنمشش
ات :جان؟
برگای ات ریخته ..🍂🍂
ات: شوک*
:)))))))))
خ ات: چیههه فک کردی خاله ی پایه ای نیستممم منم میاممم لطفاااا
ات: به یه شرط
خ ات: هر چی بشه
ات: ب مامان اینا نمیگی چون جونگکوک آمادگی معرفی خودشو نداره هنوز البته منم ندارم
خ ات: من دهنم قرصه فقط کجا میخای ببینششش
ات: تو ماشین
خ ات: چ شکلیه ترخدااا توصیفش کن
ات: خب یک مرد هیکلی و خوش تیپ و خوش اخلاق و رمانتیک و مهربون و دوست داشتنی و درونی گرم و بیرونی سرد ...
خ ات : واییییییییییی اسمش چیههه؟؟
ات: جئون جونگکوک
عاره همون جئون جونگکوک..مردی که دلمو بهش بدجور باختم!...
و این بود داستان عشق من و اون ..(برای خالش گفت)
(تموم نشده ها..تازه شروع فیکه!)
#ویسگون
۵.۵k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.