اسکویید گیمعلی پارت
اسکویید گیمعلی 👍🏻 ( پارت ۲۵ )
نامگیو دست املی رو گرفت و برد پیش تانوس ...
تانوس : اومدی ! ( با دهن پر )
املی خیلی ساکت و ناراحت بود 🥺
تانوس اومد کنار املی بایساد و بهش گفت : چی شده ؟ چرا دیگه اون املی که من میشناسم نیستی ها ؟ کیوت ! مهربون ! شجاع ! بیبی گرل !
املی : من .... خب ولش کن چیکار داشتی ؟
تانوس : خب حالا خوب شد !
نامگیو : حرفت رو نمیگی تانوس !
تانوس : آره آره ! برو بشین املی !
املی کنار مین سو نشست ....
تانوس : خب .... همه میدونین که تو این بازی فقط یه نفر مرده ! و همه زنده موندن ! ما باید یک نقشه بکشیم که کسان بیشتری بمیرن 🤠
املی : ولی....
نامگیو دهن املی رو گرفت ...
تانوس : نقشه چیه رفقا !
مین سو : نمیدونم 😶
سه می : اگه خودمون بکشیم چی ؟
نامگیو : تو حرف نزن !
سه می : کسی نظر شما رو نخواست و دست املی رو گرفت و سمت خودش کشید و گفت
سه می : اذیتش نکن !
نامگیو : املی ! بیا اینجا عزیزم !
املی بلند شد ...
مین سو : بیا اینجا املی !
سه می : آره !
نامگیو : املی ؟
تانوس : کافیه !!!!! املی ! بیا اینجا !
( اونور خوابگاه )
لاریسا : املی اونجا چیکار میکنه ؟
لیندا : یعنی مارو تنها گذاشته ؟
شدو : نه بابا !
جونگ می : به هر کس نمیشه اعتماد کرد ( خودش خواهر رییسه 😶)
کانگ مینا : خیلی دلم برای یون سوک تنگ شده 😥
۳۸۸ هم افسرده شده بود 🥲
شین هاری : من میرم املی رو بیارم و رفت ...
شین هاری : هی ! املی بیا بریم !
املی : باشـ....
تانوس دست املی رو گرفت !
تانوس : مزاحم نشو ! فهمیدی املی با ماست !
شین هاری : بابا گوه نخور 😒
و دست املی رو گرفت !
( دعوا )
ادامه دارد 👍🏻
نامگیو دست املی رو گرفت و برد پیش تانوس ...
تانوس : اومدی ! ( با دهن پر )
املی خیلی ساکت و ناراحت بود 🥺
تانوس اومد کنار املی بایساد و بهش گفت : چی شده ؟ چرا دیگه اون املی که من میشناسم نیستی ها ؟ کیوت ! مهربون ! شجاع ! بیبی گرل !
املی : من .... خب ولش کن چیکار داشتی ؟
تانوس : خب حالا خوب شد !
نامگیو : حرفت رو نمیگی تانوس !
تانوس : آره آره ! برو بشین املی !
املی کنار مین سو نشست ....
تانوس : خب .... همه میدونین که تو این بازی فقط یه نفر مرده ! و همه زنده موندن ! ما باید یک نقشه بکشیم که کسان بیشتری بمیرن 🤠
املی : ولی....
نامگیو دهن املی رو گرفت ...
تانوس : نقشه چیه رفقا !
مین سو : نمیدونم 😶
سه می : اگه خودمون بکشیم چی ؟
نامگیو : تو حرف نزن !
سه می : کسی نظر شما رو نخواست و دست املی رو گرفت و سمت خودش کشید و گفت
سه می : اذیتش نکن !
نامگیو : املی ! بیا اینجا عزیزم !
املی بلند شد ...
مین سو : بیا اینجا املی !
سه می : آره !
نامگیو : املی ؟
تانوس : کافیه !!!!! املی ! بیا اینجا !
( اونور خوابگاه )
لاریسا : املی اونجا چیکار میکنه ؟
لیندا : یعنی مارو تنها گذاشته ؟
شدو : نه بابا !
جونگ می : به هر کس نمیشه اعتماد کرد ( خودش خواهر رییسه 😶)
کانگ مینا : خیلی دلم برای یون سوک تنگ شده 😥
۳۸۸ هم افسرده شده بود 🥲
شین هاری : من میرم املی رو بیارم و رفت ...
شین هاری : هی ! املی بیا بریم !
املی : باشـ....
تانوس دست املی رو گرفت !
تانوس : مزاحم نشو ! فهمیدی املی با ماست !
شین هاری : بابا گوه نخور 😒
و دست املی رو گرفت !
( دعوا )
ادامه دارد 👍🏻
- ۴.۰k
- ۰۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط