محرم اومد و مشکی رو تن کرد

محرم اومد و مشکی رو تن کرد
خودش رو شکل هفتاد و دو تن کرد
با بغضی پرپر و با چشمای تر
به اهل کوفه میده فحش مادر!
تمام ماشینش رو گِل میماله
صبا وقتی که میره تا اداره...
وولوم میده به ضبطش تا که از دور
بپیچه هق هق مداح مشهور!!
میشینه پشت میزش و دوباره
میشه موجود ترسناک اداره
همونکه واسه چن تومان اضافه
تو فکر کشف یه کار خلافه
نه به بغض گلوشو چشم خیسش
نه به چاپلوسی ِ پیش رئیسش
صبا در سوگ اهل بیت خیمه
شبا دلواپس گوشتای قیمه!!
روزا رنگ عزا و نوحه خونی
غروبا پشت هیئت... چشم چرونی!!
خلاصه اینکه هر سال تو محرم
یه عالم برنامه داره این آدم!


#شایان_جعفرنژاد#محرم#قیمه#نذری#ریا#دورویی#نقاب
دیدگاه ها (۱۴)

ساعت ۷ صبح یک روز جمعه بود که تصمیم گرفتم شوهر داشته باشم. د...

چهارده ساله که بودم ؛ عاشق پستچی محل شدم.خیلی تصادفی رفتم در...

حسین جان من! قربان زلف های خون چکانت شوم باز پای جنونم را لن...

شب با تمومِ قدرتش جنگیدامّا هنوز آینده روشن بودمردا رو کُشتن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط