sorry
sorry.....
p.3
ویو تهیونگ...
جونگ کوک که از دانشگاه اومد همه چیز رو بهش گفتم...گفتم که چیکار کردم.....
کوک:چیکار کردیییی؟
ته:.....
کوک:وای..وایی...اون چه بدی در حقت کرد...هوم..چیکار..نه نمیشه...من همه چیز رو به جیمین میگم....
ته:نه..نه..نه
کوک:چرا؟
شروع کردم از جیمین بد گفتن...انقد گفتم که کوک هم اوکی شد باهام همدست بشه....خوب بود کوک میتونست پرونده ها رو گیر بیاره...جیمین کوک رو بیشتر از من دوست داره....
ویو نویسنده....
جیمین برمیگرده...کوک رو که میبینه...بغلش میکنه و میگه..
جیمین:دانشگاه چطور بود؟
کوک بدون نگاه کردن..به چشم های جیمین..گفت..
کوک:عالی..خوب بود..
جیمین تهیونگ رو هم بغل کرد...
جیمین:از تو چخبر ببر کوچولو؟
ته:هیچی..فقط الان بیرون کار دارم...
جیمین:پوففف..تا من اومدم؟
ته:اره
جیمین:هعییی..باشه به کارت برس...
تهیونگ میره...
جیمین:راستی وقت نشد بپرسم...کوک..چرا به چشمام نگاه نمیکنی..تهیونگ هم همینطور... چرا؟
هیچکدوم تو چشماش نگاه نمیکردن....هم خجالت میکشیدن...هم اینطوری نمیتونستن دروغ بگن..
کوک:هیچی..دلیل خواصی نداره...
جیمین:تو چشمای من نگاه کن و بگو...
کوک تو چشمای جیمین نگاه کرد و گفت..
کوک:د..دلیل..خ.خواصی..ند..نداره(لکنت)
جیمین مشکوک شد ولی چیزی نگفت...
ادامه دارد..........
______________________________________
شرایط پارت بعدی...
لایک:۹
کامنت:۵
دوستون دارم.....
p.3
ویو تهیونگ...
جونگ کوک که از دانشگاه اومد همه چیز رو بهش گفتم...گفتم که چیکار کردم.....
کوک:چیکار کردیییی؟
ته:.....
کوک:وای..وایی...اون چه بدی در حقت کرد...هوم..چیکار..نه نمیشه...من همه چیز رو به جیمین میگم....
ته:نه..نه..نه
کوک:چرا؟
شروع کردم از جیمین بد گفتن...انقد گفتم که کوک هم اوکی شد باهام همدست بشه....خوب بود کوک میتونست پرونده ها رو گیر بیاره...جیمین کوک رو بیشتر از من دوست داره....
ویو نویسنده....
جیمین برمیگرده...کوک رو که میبینه...بغلش میکنه و میگه..
جیمین:دانشگاه چطور بود؟
کوک بدون نگاه کردن..به چشم های جیمین..گفت..
کوک:عالی..خوب بود..
جیمین تهیونگ رو هم بغل کرد...
جیمین:از تو چخبر ببر کوچولو؟
ته:هیچی..فقط الان بیرون کار دارم...
جیمین:پوففف..تا من اومدم؟
ته:اره
جیمین:هعییی..باشه به کارت برس...
تهیونگ میره...
جیمین:راستی وقت نشد بپرسم...کوک..چرا به چشمام نگاه نمیکنی..تهیونگ هم همینطور... چرا؟
هیچکدوم تو چشماش نگاه نمیکردن....هم خجالت میکشیدن...هم اینطوری نمیتونستن دروغ بگن..
کوک:هیچی..دلیل خواصی نداره...
جیمین:تو چشمای من نگاه کن و بگو...
کوک تو چشمای جیمین نگاه کرد و گفت..
کوک:د..دلیل..خ.خواصی..ند..نداره(لکنت)
جیمین مشکوک شد ولی چیزی نگفت...
ادامه دارد..........
______________________________________
شرایط پارت بعدی...
لایک:۹
کامنت:۵
دوستون دارم.....
- ۴.۱k
- ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط