امتحان زندگی
《 امتحان زندگی 》
فصل 2 ) p⁶⁷
دستش رو تکیه گاه سرش کرد بود و مشغول چک کردن ایمیل های مربوط به بیمارستان بود که
مین گی وارد اتاق شد و چند تا پرونده رو روی میز گذاشت
تهیونگ اخم ریزی بین آبرو هاش نشست و بدون اینکه نگاهش رو از لب تاپ بگیره گفت
تهیونگ : دفعه آخرت باشه بدون در زدن میایی تو
مین گی : چشم قربان
تهیونگ نگاهش رو از لب تاب اش گرفت و به صندلی اش تکیه داد
تهیونگ : توی ایمیل های که چک کردم چیزی در مورد اینکه در طی این مدتی که پدرم نبود بیمارستان چقدر سود کرده چیزی ننوشته بود
مین گی : من مدیر سابق گفته بودم همه چیز رو براتون ایمیل کنه
تهیونگ از روی صندلی اش بلند شد و کتش رو برداشت
تهیونگ : من تا فردا آماره همه چی رو میخوام وگرنه هم تو هم اون مدير اخراجین
مین گی : ولی قربان.....
تهیونگ بدون اینکه به حرف دستيارشگوش بده از اتاق خارج شد و به سمته آسانسور رفت
به وضوح نگاهای سنگین و تعریف تمجید های پرستار های بیمارستان رو میتونست بشنوه ولی بدون هیچ توجهی بهشون از کنارش رد میشد چون یکی بود که بد جوری ذهنش رو درگیر کرده بود
وارد پارکینگ بیمارستان شد و سوئیچ ماشین اش رو از جیبش بیرون آورد و سوار ماشین شدن
_____________________
[ اسلاید 2 سالن عمارت ]
درحال که روی مبل سالن نشست بود کنال های تلویزیونی رو عوض میکرد
نفس عمیقی از روی کلافگی کشید و تلویزیونی رو خاموش کرد
توی عمارتی به اون بزرگی تنها بود و هر لحظه احساس دل تنگی اش
بیش از حد بهش احساس خفگی میداد
با احساس تکون میخورن بچه اش از افکارش بيرون اومد ولی این بار فرق میکرد بیشتر از وقتای دیگه لکد میزد
ا،ت .....عزیزم چرا انقدر بی قراری میکنی بیصبرانه منتظر روزی هستم که بتونم ترو بغل کنم و بوی تنت رو استشمام کنم
با صدای در حرفش قطع شد و نگاهش رو به سمته در داد که
تهیونگ وارد سالن شد نگاهی به ا،ت انداخت
ا،ت : سلام
تهیونگ از خستگی روی مبل نشست و به مبل تکیه داد و سرش روی مبل گذاشته چشماش رو بست
تهیونگ : سلام
تهیونگ چندین بار نفس عمیقی کشید و چشماش رو باز کرد و تکیه اش رو از مبل گرفت نگاهی به دوروبرش انداخت روبه ا،ت کرد
تهیونگ : خانم هان کجاست.........
فصل 2 ) p⁶⁷
دستش رو تکیه گاه سرش کرد بود و مشغول چک کردن ایمیل های مربوط به بیمارستان بود که
مین گی وارد اتاق شد و چند تا پرونده رو روی میز گذاشت
تهیونگ اخم ریزی بین آبرو هاش نشست و بدون اینکه نگاهش رو از لب تاپ بگیره گفت
تهیونگ : دفعه آخرت باشه بدون در زدن میایی تو
مین گی : چشم قربان
تهیونگ نگاهش رو از لب تاب اش گرفت و به صندلی اش تکیه داد
تهیونگ : توی ایمیل های که چک کردم چیزی در مورد اینکه در طی این مدتی که پدرم نبود بیمارستان چقدر سود کرده چیزی ننوشته بود
مین گی : من مدیر سابق گفته بودم همه چیز رو براتون ایمیل کنه
تهیونگ از روی صندلی اش بلند شد و کتش رو برداشت
تهیونگ : من تا فردا آماره همه چی رو میخوام وگرنه هم تو هم اون مدير اخراجین
مین گی : ولی قربان.....
تهیونگ بدون اینکه به حرف دستيارشگوش بده از اتاق خارج شد و به سمته آسانسور رفت
به وضوح نگاهای سنگین و تعریف تمجید های پرستار های بیمارستان رو میتونست بشنوه ولی بدون هیچ توجهی بهشون از کنارش رد میشد چون یکی بود که بد جوری ذهنش رو درگیر کرده بود
وارد پارکینگ بیمارستان شد و سوئیچ ماشین اش رو از جیبش بیرون آورد و سوار ماشین شدن
_____________________
[ اسلاید 2 سالن عمارت ]
درحال که روی مبل سالن نشست بود کنال های تلویزیونی رو عوض میکرد
نفس عمیقی از روی کلافگی کشید و تلویزیونی رو خاموش کرد
توی عمارتی به اون بزرگی تنها بود و هر لحظه احساس دل تنگی اش
بیش از حد بهش احساس خفگی میداد
با احساس تکون میخورن بچه اش از افکارش بيرون اومد ولی این بار فرق میکرد بیشتر از وقتای دیگه لکد میزد
ا،ت .....عزیزم چرا انقدر بی قراری میکنی بیصبرانه منتظر روزی هستم که بتونم ترو بغل کنم و بوی تنت رو استشمام کنم
با صدای در حرفش قطع شد و نگاهش رو به سمته در داد که
تهیونگ وارد سالن شد نگاهی به ا،ت انداخت
ا،ت : سلام
تهیونگ از خستگی روی مبل نشست و به مبل تکیه داد و سرش روی مبل گذاشته چشماش رو بست
تهیونگ : سلام
تهیونگ چندین بار نفس عمیقی کشید و چشماش رو باز کرد و تکیه اش رو از مبل گرفت نگاهی به دوروبرش انداخت روبه ا،ت کرد
تهیونگ : خانم هان کجاست.........
- ۹.۵k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط