🍁 🍁 من دوستت دارم دیونه پارت۱۳۳ -هرزه ات میکنه.ککشم نمیگز
🍁 🍁 من دوستت دارم دیونه #پارت۱۳۳ # -هرزه ات میکنه.ککشم نمیگزه.ازهمچین آدمایی متنفرم،صورت عرفان قرمزشد،
-رویامیشه حرف بزنیم،
-نه امیربزاربگم چه دوست خوب ودل پاکی داری،
-دوست داشتن براش خیلی بی ارزشه،غرورتم اگه به پاش بریزی لهش میکنه وبراش ارزشم قائل نمیشه.تنهاکاری که بلده انجام بده تحقیرکردن ونیش زدنه.بنظرت همچین آدمی ارزش داره توهوایی که نفس میکشه نفس بکشی.ازنظرمن پست ترین آدم روی زمین ایشونه..کسی که پستی وعوضی بودنشو به نحوع احسنت برای من ثابت کرده،
-کافیهههه
باشنیدن دادش نگاهش کردم.باچشمای به خون نشسته کمی بهم خیره شد،
-امیربلندشوبریم،دیگه هیچ انگیزه ای به ازدواج باایشون ندارم،
-بس کنین،چتونه شمادوتا،بخاطریه سوءتفاهم همه چیزوخراب نکنین..
رویاعرفان اگه به تو چیزی گفته ازروعصبانیت بوده.اصلا قصد اینکه توروناراحت کنه رونداشته.
-امیر بلندشوبریم..لازم به توضیح دادن نمیبینم.امیردستموگرفتو منو روی مبل نشوند.
-بشین ببینم..
-من میرم ..اینوگفتو باعجله رفت..
-عرفان کجااا
عرفان بدون توجه به صداکردن امیرازخونه بیرون رفت،
-میدونم عرفان حرفای بدی بهت زده .منم بودم ناراحت میشدم.ولی یکم درک کن یه آدم بهترین دوستشوکه ازبچگی باهم بزرگ شدن ازدست بده میدونی چه حالی میشه عرفانم اون روزاعصبی بوده یه چیزایی گفته..خودشم الان شرمنده است.
-اگه تو دورازجونت زبونم لال واقعامرده بودی ..این حرفارو بهم زده بود .بنظرت بازم میومدعذرخواهی کنه؟
-صددرصد عرفان..قلب مهربونی داره زود پشیمون میشه ازکارش..
-رویا عرفان توروخیلی دوست داره..
-نه امیرنداره اگه داشت هیچوقت به خودش اجازه نمیداد اونطوری باهات حرف بزنه ..حتی..حتی هرزه روهم به من بده..نمیدونی وقتی حرفشوشنیدم چه حالی شدم،امیرچیزی نگفت وبه فکرفروع رفت..
-امیر.
-بله.
-توازمن دلخورنیستی؟؟
-بابت چی ؟
-اون عکساوفیلمایی که سینا نشونت داد..بابت اینکه نامزدت بودم ولی بافکرکردبه عرفان بهت خیانت میکردم...امیر میشه تو اتاق حرف بزنیم..
-بله حتما..باامیر سمت اتاق من راه افتادیم..
-خب بانو داشتی حرف میزدی..
-یکسال بود که یه جف چشم سبزوخوشرنگ جلوی چشمام بود ..توخواب ورویاهمش باهام بود .تااینکه توی تصادف اون روزی ..اون چشماکه برام فقط رویابود الان واقعیشون جلو چشمام بود،
دلم لرزید،بعدازمدتهاعاشق عرفان شدم ولی هیچ واکنشی ازطرف عرفان ندیدم که بفهمم دوستم داره یانه.اون شبی که بهم پیشنهاد ازدواج دادی..نتونستم تخمل کنمو به عرفان گفتم دوستش دارم غرورمو له کردمو گفتم که میخوامش..ولی اون چیکارکرد..گفت هیچ حسی بهم نداره بااینکه دوستم داشت،غرو له شدمو نادیده گرفتموبه روم نیاوردم..ولی بااون حرفایی که بهم زد..دیگه نمیخوام هیچوقت ببینمش،
نویسنده:S.ma.Eh
-رویامیشه حرف بزنیم،
-نه امیربزاربگم چه دوست خوب ودل پاکی داری،
-دوست داشتن براش خیلی بی ارزشه،غرورتم اگه به پاش بریزی لهش میکنه وبراش ارزشم قائل نمیشه.تنهاکاری که بلده انجام بده تحقیرکردن ونیش زدنه.بنظرت همچین آدمی ارزش داره توهوایی که نفس میکشه نفس بکشی.ازنظرمن پست ترین آدم روی زمین ایشونه..کسی که پستی وعوضی بودنشو به نحوع احسنت برای من ثابت کرده،
-کافیهههه
باشنیدن دادش نگاهش کردم.باچشمای به خون نشسته کمی بهم خیره شد،
-امیربلندشوبریم،دیگه هیچ انگیزه ای به ازدواج باایشون ندارم،
-بس کنین،چتونه شمادوتا،بخاطریه سوءتفاهم همه چیزوخراب نکنین..
رویاعرفان اگه به تو چیزی گفته ازروعصبانیت بوده.اصلا قصد اینکه توروناراحت کنه رونداشته.
-امیر بلندشوبریم..لازم به توضیح دادن نمیبینم.امیردستموگرفتو منو روی مبل نشوند.
-بشین ببینم..
-من میرم ..اینوگفتو باعجله رفت..
-عرفان کجااا
عرفان بدون توجه به صداکردن امیرازخونه بیرون رفت،
-میدونم عرفان حرفای بدی بهت زده .منم بودم ناراحت میشدم.ولی یکم درک کن یه آدم بهترین دوستشوکه ازبچگی باهم بزرگ شدن ازدست بده میدونی چه حالی میشه عرفانم اون روزاعصبی بوده یه چیزایی گفته..خودشم الان شرمنده است.
-اگه تو دورازجونت زبونم لال واقعامرده بودی ..این حرفارو بهم زده بود .بنظرت بازم میومدعذرخواهی کنه؟
-صددرصد عرفان..قلب مهربونی داره زود پشیمون میشه ازکارش..
-رویا عرفان توروخیلی دوست داره..
-نه امیرنداره اگه داشت هیچوقت به خودش اجازه نمیداد اونطوری باهات حرف بزنه ..حتی..حتی هرزه روهم به من بده..نمیدونی وقتی حرفشوشنیدم چه حالی شدم،امیرچیزی نگفت وبه فکرفروع رفت..
-امیر.
-بله.
-توازمن دلخورنیستی؟؟
-بابت چی ؟
-اون عکساوفیلمایی که سینا نشونت داد..بابت اینکه نامزدت بودم ولی بافکرکردبه عرفان بهت خیانت میکردم...امیر میشه تو اتاق حرف بزنیم..
-بله حتما..باامیر سمت اتاق من راه افتادیم..
-خب بانو داشتی حرف میزدی..
-یکسال بود که یه جف چشم سبزوخوشرنگ جلوی چشمام بود ..توخواب ورویاهمش باهام بود .تااینکه توی تصادف اون روزی ..اون چشماکه برام فقط رویابود الان واقعیشون جلو چشمام بود،
دلم لرزید،بعدازمدتهاعاشق عرفان شدم ولی هیچ واکنشی ازطرف عرفان ندیدم که بفهمم دوستم داره یانه.اون شبی که بهم پیشنهاد ازدواج دادی..نتونستم تخمل کنمو به عرفان گفتم دوستش دارم غرورمو له کردمو گفتم که میخوامش..ولی اون چیکارکرد..گفت هیچ حسی بهم نداره بااینکه دوستم داشت،غرو له شدمو نادیده گرفتموبه روم نیاوردم..ولی بااون حرفایی که بهم زد..دیگه نمیخوام هیچوقت ببینمش،
نویسنده:S.ma.Eh
۴۴.۷k
۲۲ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.