ازدواج اجباری
پارت ۲۰
ویو ا.ت
کلی با لینو کوچولو حرف زدم و به جیمین گفتم
ا.ت:سلام جیمین
جیمین:سلام ا.ت چه خبر خوبی؟
ا.ت:ممنونم جیمین تو چطوری
جیمین:هییی با سینگلی میگذره
ا.ت:چرا(کمی خنده)
جیمین:همه نیمه ی گمشدش رو پیدا کردن تهیونگ نامجون جیهوپ جین حتی جونگ کوک که ازم کوچیک تره زن داره ولی من اوففففففف شوگا یه منه جیمینه بدبخت که خدا به بار هم بهم شانس نمیده(ناراحت پسرم قربونت برم گلم ناراحت نشو تو بیا ایران کلی نیمه ی گمشده داری تو فقط بیا اولیش خودمم__💗🤣__)
ا.ت:(خنده)اشکال نداره یکی برات پیدا میکنم
جیمین:(ذوق زده)راس میگی ا.ت میشه
ا.ت:چرا نشه (مهربون)
جیمین اومد منو بغل کرد اولش تعجب کردم بعد دستی به کمرش زدم و گفتم
ا.ت:جیمین بسه الان جونگ کوک دوتامون رو میکُشه قیافش رو نگاه(خنده طعنه به جونگ کوک)
جیمین:باشه(خنده های موچی کوچولو)درضمن ببخشید کوک یکم هیجان زده شدم واقعا قصد بدی نداشتم ممنونم ا.ت
کوک:بار اخرت باشه بچه یه بار دیگه تکرار شه میکُشمت
جیمین:باشه نخورمون اقای مثلا غیرتی
ا.ت:(خنده)
وقتی دیدم سوجین داره از پله ها میاد پایین و داد میزنه
سوجین:ا.ت جونم تو کِی اومدی اوخیییی عشقم دلم برات به ضره شده بود (بچه ها ا.ت و سوجین دوست ها دبیرستانیه هم بودن سوجین چون تو واشنگتن درس میخوند نتوست به عروسیه ا.ت و کوک بیاد چون امتحانای سختی داشت و اگه میومد کره قطعا رد میشد سوجین چون بچه ی درس خونی بود برای همین نیومد)
ا.ت:واییییی سوجین دختر(پرید بغل سوجین)چقدر بزرگ شدی کثافت چرا بهم نگفتی خواهر جونگ کوکی
سوجین:ولی یعنی اینقدر خنگی من بهت گفته بودم که به خواهر یه اسم سریون دارم بعدش اون سوهوی عوضی اودم و نتوستم به حرفم ادامه بدم
ا.ت:اشکال نداره
سوجین:(از بغل ا.ت اومد و رفت بغل کوک و محمکم بغلش کرد و کوک هم بغلش کرد )داداشیه من خیلی بزرگ شده و زن گرفته
جونگ کوک:بعد از سال ها منو میبینی و این و میگی تو از من خیلی کوچولوییی ولی میگی من جلوی چشمت بزرگ شدم عجب ادمی هستیا سوجین بسه باید برم اتاق ا.ت رو بهش نشون بدم تا وسایلش رو جابه جا کنه حالا دیگه منم اینجام ا.ت هم اینجاس هر چقدر دلت خواست بغلمون کن
سوجین:باشه داداش
که یهو زی تانگ جنده اومد(زی تانگ داخل فیلم عشق شدید بود چون نقش بد رو داشت من ازش بدم میاد برا همسن جندش کردم ولی به هیچ عنوان قصد توهین ندارم)و افتاد بغل کوک
زی تانگ:ددی خوش اومدی نبودی اصلا خوش نگذشت این دختره رو بفرست داخل اتاقش بیای ما خیلی کارای ناتمومی داریم (خجالتم نمیکشه جلو لینو جیمین و ا.ت و سوجین داشت چه حرفایی میزد)
که کوک گفت
جونگ کوک:عمه بیا این دختر جندت رو بردار از رو من لحم کرد برو اونور دختره ی سیریش(داد)خجالت نمیکشه من خودم زن دارم برو گمشو دیگه نبینمت ...
ویو ا.ت
کلی با لینو کوچولو حرف زدم و به جیمین گفتم
ا.ت:سلام جیمین
جیمین:سلام ا.ت چه خبر خوبی؟
ا.ت:ممنونم جیمین تو چطوری
جیمین:هییی با سینگلی میگذره
ا.ت:چرا(کمی خنده)
جیمین:همه نیمه ی گمشدش رو پیدا کردن تهیونگ نامجون جیهوپ جین حتی جونگ کوک که ازم کوچیک تره زن داره ولی من اوففففففف شوگا یه منه جیمینه بدبخت که خدا به بار هم بهم شانس نمیده(ناراحت پسرم قربونت برم گلم ناراحت نشو تو بیا ایران کلی نیمه ی گمشده داری تو فقط بیا اولیش خودمم__💗🤣__)
ا.ت:(خنده)اشکال نداره یکی برات پیدا میکنم
جیمین:(ذوق زده)راس میگی ا.ت میشه
ا.ت:چرا نشه (مهربون)
جیمین اومد منو بغل کرد اولش تعجب کردم بعد دستی به کمرش زدم و گفتم
ا.ت:جیمین بسه الان جونگ کوک دوتامون رو میکُشه قیافش رو نگاه(خنده طعنه به جونگ کوک)
جیمین:باشه(خنده های موچی کوچولو)درضمن ببخشید کوک یکم هیجان زده شدم واقعا قصد بدی نداشتم ممنونم ا.ت
کوک:بار اخرت باشه بچه یه بار دیگه تکرار شه میکُشمت
جیمین:باشه نخورمون اقای مثلا غیرتی
ا.ت:(خنده)
وقتی دیدم سوجین داره از پله ها میاد پایین و داد میزنه
سوجین:ا.ت جونم تو کِی اومدی اوخیییی عشقم دلم برات به ضره شده بود (بچه ها ا.ت و سوجین دوست ها دبیرستانیه هم بودن سوجین چون تو واشنگتن درس میخوند نتوست به عروسیه ا.ت و کوک بیاد چون امتحانای سختی داشت و اگه میومد کره قطعا رد میشد سوجین چون بچه ی درس خونی بود برای همین نیومد)
ا.ت:واییییی سوجین دختر(پرید بغل سوجین)چقدر بزرگ شدی کثافت چرا بهم نگفتی خواهر جونگ کوکی
سوجین:ولی یعنی اینقدر خنگی من بهت گفته بودم که به خواهر یه اسم سریون دارم بعدش اون سوهوی عوضی اودم و نتوستم به حرفم ادامه بدم
ا.ت:اشکال نداره
سوجین:(از بغل ا.ت اومد و رفت بغل کوک و محمکم بغلش کرد و کوک هم بغلش کرد )داداشیه من خیلی بزرگ شده و زن گرفته
جونگ کوک:بعد از سال ها منو میبینی و این و میگی تو از من خیلی کوچولوییی ولی میگی من جلوی چشمت بزرگ شدم عجب ادمی هستیا سوجین بسه باید برم اتاق ا.ت رو بهش نشون بدم تا وسایلش رو جابه جا کنه حالا دیگه منم اینجام ا.ت هم اینجاس هر چقدر دلت خواست بغلمون کن
سوجین:باشه داداش
که یهو زی تانگ جنده اومد(زی تانگ داخل فیلم عشق شدید بود چون نقش بد رو داشت من ازش بدم میاد برا همسن جندش کردم ولی به هیچ عنوان قصد توهین ندارم)و افتاد بغل کوک
زی تانگ:ددی خوش اومدی نبودی اصلا خوش نگذشت این دختره رو بفرست داخل اتاقش بیای ما خیلی کارای ناتمومی داریم (خجالتم نمیکشه جلو لینو جیمین و ا.ت و سوجین داشت چه حرفایی میزد)
که کوک گفت
جونگ کوک:عمه بیا این دختر جندت رو بردار از رو من لحم کرد برو اونور دختره ی سیریش(داد)خجالت نمیکشه من خودم زن دارم برو گمشو دیگه نبینمت ...
- ۳.۲k
- ۱۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط