سناریو درخواستی
#سناریودرخواستی
#سناریوبیتیاس
وقتی به عنوان دوست دخترشون میری خونشون و اونجا همه فامیل هستن و همه ی دخترای فامیل لزن و معلومه که روت کراش دارن
هوسوک: خونه خالش کنارش روی مبل نشسته بودی که متوجه نگاه های خیره ی دختر خالش شدی. موهای تنت سیخ شده بود و نمیتونستی کاری انجام بدی.
هوسوک فهمید که یجوری شدی و حالت بده. رد نگاهت رو گرفت فهمید که قضیه چیه پس بدون معطلی صورتت رو سمت خودش برگردوند و آروم شروع کرد به بوسیدن لبات و وقتی دختر خالش این صحنه رو دید بلند شد و رفت تو اتاقش.
جیمین: با جیمی و دختر عموش تو اشپز خونه بودید که شروع کردن لاس زدن باهات
د.ع: ا.ت بوی سوختنی نمیاد؟
ا.ت: سوختنی؟ وای نکنه غذا سوختش!؟
د.ع: نه، این بوی قلب منه که با دیدنت داره آتیش میگیره *چشمک
جیمین: ا.ت از این به بعد باید خط چشم قرمز بزنی.
ا.ت: وا چراا؟
جیمین: چون چشات خط قرمزمه *ارسال بوس هوایی
و ای داستان ادامه دارد...
#سناریوبیتیاس
وقتی به عنوان دوست دخترشون میری خونشون و اونجا همه فامیل هستن و همه ی دخترای فامیل لزن و معلومه که روت کراش دارن
هوسوک: خونه خالش کنارش روی مبل نشسته بودی که متوجه نگاه های خیره ی دختر خالش شدی. موهای تنت سیخ شده بود و نمیتونستی کاری انجام بدی.
هوسوک فهمید که یجوری شدی و حالت بده. رد نگاهت رو گرفت فهمید که قضیه چیه پس بدون معطلی صورتت رو سمت خودش برگردوند و آروم شروع کرد به بوسیدن لبات و وقتی دختر خالش این صحنه رو دید بلند شد و رفت تو اتاقش.
جیمین: با جیمی و دختر عموش تو اشپز خونه بودید که شروع کردن لاس زدن باهات
د.ع: ا.ت بوی سوختنی نمیاد؟
ا.ت: سوختنی؟ وای نکنه غذا سوختش!؟
د.ع: نه، این بوی قلب منه که با دیدنت داره آتیش میگیره *چشمک
جیمین: ا.ت از این به بعد باید خط چشم قرمز بزنی.
ا.ت: وا چراا؟
جیمین: چون چشات خط قرمزمه *ارسال بوس هوایی
و ای داستان ادامه دارد...
۱۵۴
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.