غریبی بودم و گمکرده راهی


غریبی بودم و گم‌کرده راهی

مرا با خود به هر سویی کشاندند

شنیدم بارها از رهگذاران

که زیر لب مرا «دیوانه» خواندند...


دیدگاه ها (۰)

نوروز منی توبا جان نو خریده به دیدارت می دومشکوفه هایِ تواَم...

‌بعد از تو باز عاشقی و باز...آه نه!این داستان به نام تو، این...

گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر گفتم آری، خود نمی‌دانی که ز...

دل به دستت داده‌ام ، مشکل که برگردانیمچند وقتی میشود ، دور ا...

سر هر جاده منم ، چشم به راهی که توییشب و روزم شده چشمان سیاه...

قهوه های جاویدان ☕ قسمت ۹ از آخرین باری که با او دعوا کرده ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط