داداش دوستم یه روانیه
داداش دوستم یه روانیه
یک هفته گذشت و ا.ت به همراه مثلاً خانواده اش توی عمارت بودن
توی این یک هفته نینا به همراه خانوادش برگشته بود اما از ا.ت خبر نداشت
به اون زنگ زد
به خونشون رفت
و حتی از مدیر مدرسه هم راجب این موضوع پرسید و مدیر هم بهش گفت
فلش بک:
نینا : آقای مدیر ؟از ا.ت خبر ندارید ؟ خیلی وقته ندیدمش
مدیر: خیلی وقته به مدرسه نیومده بزار به هر5زه بازیاش برسه چرا باید مهم باشه؟
حتی مدیر و معلم ها هم از اون دختر متنفر بودن
البته خانوادش نمیخاستنش
اطرافیانش دیگر عادیست
پایان فلش بک
ا.ت اجازه پاسخ دادن به تلفن را نداشت
در کنارش همیشه با تعنه ها و کنایه های خانوادش میگزروند
سخت بود اما اون هنوز هم باور داشت درست میشه
اما یک روز همه چی عوض شد
یک هفته گذشت و ا.ت به همراه مثلاً خانواده اش توی عمارت بودن
توی این یک هفته نینا به همراه خانوادش برگشته بود اما از ا.ت خبر نداشت
به اون زنگ زد
به خونشون رفت
و حتی از مدیر مدرسه هم راجب این موضوع پرسید و مدیر هم بهش گفت
فلش بک:
نینا : آقای مدیر ؟از ا.ت خبر ندارید ؟ خیلی وقته ندیدمش
مدیر: خیلی وقته به مدرسه نیومده بزار به هر5زه بازیاش برسه چرا باید مهم باشه؟
حتی مدیر و معلم ها هم از اون دختر متنفر بودن
البته خانوادش نمیخاستنش
اطرافیانش دیگر عادیست
پایان فلش بک
ا.ت اجازه پاسخ دادن به تلفن را نداشت
در کنارش همیشه با تعنه ها و کنایه های خانوادش میگزروند
سخت بود اما اون هنوز هم باور داشت درست میشه
اما یک روز همه چی عوض شد
- ۱.۵k
- ۲۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط