frozen hearts
پارت ۴
ویو لینو
هان بیهوش روی اسب گذاشتم سورر شدم به سمت قصر یخی رفتم . به قصر رسیدم مطمعن بودم شاهزاده فلیکس بهوش اومده راستی چرا نشناخت با هاش لج داشتم؟!سر لجم به جای اینکه با دست مال بیهوشش کنم با ضربه بیهوشش کردم. بیخیال . وارد شدم همون طور که انتظار داشتم بهم خبر دادن پادشاه احضارم کرد. هان برم توی اتاقم و روی تخت گذاشتمش در اتاق قفل کردم و رفتم.
چانگبین : لینو امدی افرین مامورتت رو عالی انجام دادی . شنیدم جانشین شون هم اوردی ولی چرا اون دزدید؟!
لینو : درود و سپاس. من اگر اجازه بدید میخوام چند مدت با اون شاهزاده باشم ولی بعد اون برگردونم.
چانگبین : ایرادی نداره ولی امید وارم جنگی راه نیوفته من خواهان این نیستم.
لینو : متوجه شدم.
امپراتور بنظرم خوشحال بود و من با نیش خند نگاه میکرد اولین بار بود لبخند ایشون میدیدم و شاد بودم.
چانگبین : برو و استراحت کن حتما خسته ای.
لینو : ممنونم با اجازه.
از اون جا خارج شدم و به سمت اتاقم رفتم مطمعن بودم هان بیدار شد. به اتاق رسیدم دیدم هان بیدار شدم به در میکوبه.
لینو: هان برو کنار تا بازش کنم.
اروم شد بود و دستگیر رو ول کرده بود. در باز کردم و وارد شدم.
هان : لینو ترسیدم تو نبودی در هم قفل بود نگران شدم.
لینو : ببخشید نگرانت کردم.
هان با حالت گیج اطراف نگاه میکرد و معلوم بود نمیدونه کجاست. یه دفعه سرش گیج رفت و نزدیک بود بیوفته . کمکش کردم بشینه روی تخت و بعد هان روبه من کرد.
هان : ( با تعجب) اینجا کجاست؟!
لینو : اینجا قصر یخی . ما الان توی اتاق من که محافظ شاهزاده هیون هستیم.
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.