انگار مشق هایم مانده باشد و انگار هزار و یک امتحان نخواند

انگار مشق هایم مانده باشد و انگار هزار و یک امتحان نخوانده داشته باشم ؛ وقتی که هوا اینقدر هوای قدم زدن و بیخیالی است و من قلاب شده ام به زمین اتاق و زل زده ام به سایه ی غمگینِ لامپ روی سقف و به هزار و یک هدف و کارهای عقب افتاده ام فکر می کنم ...
انگار تنبیهم کرده باشند برای مشق هایی که ننوشته ام و درس هایی که نخوانده ام ، کنار دیواری دو دست و یک پا هوا ، ایستاده باشم و زل زده باشم به رهایی و آرامشِ بچه هایی که مشقشان را نوشته اند و آزادانه در بیکرانه ی نیمکت هایشان جولان می دهند ؛ خودم را برای آرزوهای نرسیده ام جریمه کرده ام و از حصار پنجره ، به آدم های سرخوش خیابان ، زل زده ام ...
دلم می خواهد پنجره را باز کنم و فریاد بزنم ؛
آی آدم ها ؛
خوش به حالتان که مشق هایتان را نوشته اید ،
خوش به حالتان که به آرزوهایتان رسیده اید ،
و شبیه بچه ای که مادرش اجازه نداده تا قبل از نوشتن مشق هایش بیرون برود ؛ بخزم توی اتاقم و آنقدر به نقطه ی نامعلومی خیره بمانم و فکر کنم ، تا راه تازه ای برای موفقیت و صعود پیدا کنم .
بعضی ها از رکود و درجا زدن ، می میرند ،
و من یکی از همان بعضی های نادرم ... #نرگس_صرافیان_طوفان
دیدگاه ها (۱۲)

‌قشنگ ترین چشمان دنیا را مادر من دارد,وقتی با خنده های از ته...

🍃 کاش همه معنی راز زندگی را می دانستیم راز زندگی درک کردن می...

نمیدانم کجای کار ما میلنگد ؛که تاآدم ها میفهمند دوستشان داری...

مترسک بی گناه بودکلاغبوی کشاورز بر تن داشت #امیرعلی_قربانی

پارت ۸

رمان فیک پارت 13نشنیدم پس 3قدم رفتم جلو که یهو یه بشکن زدو گ...

چندپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط