P16
ا/ت:امروز جلسه عکاسی داریم توعم باش
کای:امروز؟نه میرم دوس ندارم با اون اقای مثلا محترم روبروشم
ا/ت:همین چند دقیقه پیش گفتی تا اخرش هستم
کای:واقعا امروز نمیتونم باهاش روبروشم
(ا/ت خودشو واسه کای کیوت میکنه)
ا/ت:کای تروخدا🥺
کای:اون طوری نکن
ا/ت:منو نگاه کن
کای:باشه بابا
ا/ت:پس پاشو بریم کافه تریا چسب زخم بیارم زخمات و پانسمان کنم
کای:باشه
(ا/ت دست کای گرفت باهم رفتن تو حیاط کافه تریا نشستن ا/ت رفت جعبه کمک های اولیه رو اورد نشست کنار کای،کای تهیونگ و میبینه که میاد میشینه ا/ت هم زمان با حرف زدن بتادینو ریخت رو پنبه)
ا/ت:اخه مگه دست نداشتی بزنی تو صورتش تا نتونه عکاسی کنه
کای:گفتم برای تو دردسر میشه
(ا/ت پنبه رو بلند کرد زد به لب کای گفت)
کای:یواش تر مگه دشمنتم
ا/ت:ببخشید
(شروع میکنه به فوت کردن تهیونگ میخواد بره پیششون کوک دستشو میگیره)
تهیونگ:کوک ولم کن برم
جونگ کوک:ببین الان با این کارات اونو بیشتر از خودت دور میکنی
تهیونگ:مرتیکه برای اینکه فوتش کنه دست به چه کارایی میزنه اینجا نمیشنوم چی میگن بریم نزدیک تر
جونگ کوک:خب دوست پسرش اما از نوع نچسب تازه اگه بریم نزدیک تو نمیتونی خودتو کنترل کنی میوفتی به جونش
....
ا/ت:خوب شد
کای:ارع مرسی
ا/ت:وایسا چسب بزنم
(تهیونگ تمام این مدت داشت ا/ت،کای و نگاه میکرد از تو حرص میخورد)
کای:تموم شد
ا/ت:ارع،این دفعه اگه ببینم باهاش دعوا میکنی هیچی بهش نمیگی خودم حصابشو میرسم
کای:پس بگو هر کاری کرد به تو بگم
(ا/ت و کای میخندن که این باعث میشه تهیونگ بیشتر حرص بخوره)
کای:ا/ت ساعت چند عکاسی داری؟
ا/ت:۹ الان ساعت چنده؟
کای:مگه خودت ساعت نداری
ا/ت:از دست تهیونگ برام حواس نمونده که،وای ۱۰ دقیقه دیگه عکاسی داریم پاشو بریم
کای:یه چیزی بگم؟
ا/ت:بگو
کای:تهیونگ تمام این مدت داشت نگامون می کرد
ا/ت:چرا زود تر نگفتی
کای:خوب تو دور میشدی ازم بعد اون موقع صمیمی نبودیم حرصش نمی گرفت
ا/ت:اگه بهم میگفتی از این صمیمی تر میشدم حرصش ده برابر در میومد
کای:جدی
ا/ت:ارع،هنوز اونجاست
کای:ارع،ا/ت تو دیگه کی هستی باید ازت ترسید
ا/ت:عالیه،اونی که باید میترسید ترسیده تو دیگه نیاز نیست بترسی
کای:پاشو بریم دیرمون شد
ا/ت:پاشو فقط دستمو بگیر
کای:باشه
(ا/ت پاشد کایم پشت سرش بعد دست ا/ت وگرفت و باهم از جلوی تهیونگ رد شدن برای چند ثانیه چشمای ا/ت تو چشمای تهیونگ قفل شد اما سریع نگاهشو ازش گرفت راه افتادن و رفتن سمت محل عکس برداری همه اونجا بودن به غیر از تهیونگ و کوک)
ا/ت:انقدر حرصس گرفته هنوز نیومده
کای:ارع
(یه دختر اومد سمتشون)
دختر:سلام من مینهو هستم شما باید ا/ت خانم باشید
ا/ت: بله شما
مینهو:من منشی اقای کیم نامجون هستم
کای:امروز؟نه میرم دوس ندارم با اون اقای مثلا محترم روبروشم
ا/ت:همین چند دقیقه پیش گفتی تا اخرش هستم
کای:واقعا امروز نمیتونم باهاش روبروشم
(ا/ت خودشو واسه کای کیوت میکنه)
ا/ت:کای تروخدا🥺
کای:اون طوری نکن
ا/ت:منو نگاه کن
کای:باشه بابا
ا/ت:پس پاشو بریم کافه تریا چسب زخم بیارم زخمات و پانسمان کنم
کای:باشه
(ا/ت دست کای گرفت باهم رفتن تو حیاط کافه تریا نشستن ا/ت رفت جعبه کمک های اولیه رو اورد نشست کنار کای،کای تهیونگ و میبینه که میاد میشینه ا/ت هم زمان با حرف زدن بتادینو ریخت رو پنبه)
ا/ت:اخه مگه دست نداشتی بزنی تو صورتش تا نتونه عکاسی کنه
کای:گفتم برای تو دردسر میشه
(ا/ت پنبه رو بلند کرد زد به لب کای گفت)
کای:یواش تر مگه دشمنتم
ا/ت:ببخشید
(شروع میکنه به فوت کردن تهیونگ میخواد بره پیششون کوک دستشو میگیره)
تهیونگ:کوک ولم کن برم
جونگ کوک:ببین الان با این کارات اونو بیشتر از خودت دور میکنی
تهیونگ:مرتیکه برای اینکه فوتش کنه دست به چه کارایی میزنه اینجا نمیشنوم چی میگن بریم نزدیک تر
جونگ کوک:خب دوست پسرش اما از نوع نچسب تازه اگه بریم نزدیک تو نمیتونی خودتو کنترل کنی میوفتی به جونش
....
ا/ت:خوب شد
کای:ارع مرسی
ا/ت:وایسا چسب بزنم
(تهیونگ تمام این مدت داشت ا/ت،کای و نگاه میکرد از تو حرص میخورد)
کای:تموم شد
ا/ت:ارع،این دفعه اگه ببینم باهاش دعوا میکنی هیچی بهش نمیگی خودم حصابشو میرسم
کای:پس بگو هر کاری کرد به تو بگم
(ا/ت و کای میخندن که این باعث میشه تهیونگ بیشتر حرص بخوره)
کای:ا/ت ساعت چند عکاسی داری؟
ا/ت:۹ الان ساعت چنده؟
کای:مگه خودت ساعت نداری
ا/ت:از دست تهیونگ برام حواس نمونده که،وای ۱۰ دقیقه دیگه عکاسی داریم پاشو بریم
کای:یه چیزی بگم؟
ا/ت:بگو
کای:تهیونگ تمام این مدت داشت نگامون می کرد
ا/ت:چرا زود تر نگفتی
کای:خوب تو دور میشدی ازم بعد اون موقع صمیمی نبودیم حرصش نمی گرفت
ا/ت:اگه بهم میگفتی از این صمیمی تر میشدم حرصش ده برابر در میومد
کای:جدی
ا/ت:ارع،هنوز اونجاست
کای:ارع،ا/ت تو دیگه کی هستی باید ازت ترسید
ا/ت:عالیه،اونی که باید میترسید ترسیده تو دیگه نیاز نیست بترسی
کای:پاشو بریم دیرمون شد
ا/ت:پاشو فقط دستمو بگیر
کای:باشه
(ا/ت پاشد کایم پشت سرش بعد دست ا/ت وگرفت و باهم از جلوی تهیونگ رد شدن برای چند ثانیه چشمای ا/ت تو چشمای تهیونگ قفل شد اما سریع نگاهشو ازش گرفت راه افتادن و رفتن سمت محل عکس برداری همه اونجا بودن به غیر از تهیونگ و کوک)
ا/ت:انقدر حرصس گرفته هنوز نیومده
کای:ارع
(یه دختر اومد سمتشون)
دختر:سلام من مینهو هستم شما باید ا/ت خانم باشید
ا/ت: بله شما
مینهو:من منشی اقای کیم نامجون هستم
۶۸.۰k
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.