P14
تهونگ:نه شما برای کاری اومدین ولی دوست پسرتون چرا اومدن
ا/ت:اونش به خودم مربوط میشه
کای:فکر کردم اجازه گرفتی
ا/ت:بله اجازه گرفتم اقای تهیونگ دیشب زیادی خوردن برای همین یادشون نیست
(داشتیم حرف میزدیم اسانسور طبقیه دهم وایساد شوگا اومد تو)
شوگا:عع ا/ت توعم اینجایی سلام چطوری
ا/ت:چه عجب یکی بلده حال ادمو بپرسه ممنون خوبم تو چطوری
شوگا:خوبم اومدی بری پیش رئیس ارع
ا/ت:ارع کایم اوردم مشکلی که نداره نه (با نگاه به تهیونگ)
شوگا:مگه دیشب اجازه نگرفتی رئیس مگه اجازه نداد
ا/ت:چرا ولی انگا از نظر اقای تهیونگ نباید میاوردمش
شوگا:من از طرف ایشون ازتون معذرت میخوام امروز زیاد تمرین کردیم برای همین که خستش یکم .....
تهیونگ:یااااااا چی داری میگی
(اسانسور طبقه ی ۱۶ وایساد)
شوگا:ما دیگه میریم امید وار دوباره ببینمتون
ا/ت و کای:همچنین
(پیاده شدن)
کای:مشخصه که خیلی دوست داره و هنوز فراموشت نکرده
ا/ت:باید قبل از اینکه بهم خیانت کنه باید فکر اینجاشو میکرد
کای:تو خودتم هنوز فراموشش نکردی وگرنه چه نیازی هست که حرصشو دربیاری
ا/ت:من نه بابا چی داری میگی
کای:باش بابا ولش کن
ا/ت:بیا پایین بریم تو دفتر
(رفتید بیرون از اسانسور بعدش رفتید پیش منشی و راهنماییتون کرد برید داخل دفتر رییس و کای بیرون دفتر موند)
منشی:اقای°°°°اجازه هست باییم تو
اقای°°°°:بله بفرمایید
ا/ت:سلام اقای °°°°
اقای°°°°:ا/ت خانم چطورید خوبید
ا/ت:ممنون شما خوبید
اقای°°°°:چی میل دارید
ا/ت:هیچی میل ندارم ممنون
آقای°°°°:پس طرحاتون رو بهم نشون بدید
(نیم ساعت بعد کارتون تموم شد)
آقای°°°°:خب همونطور که رییستون میگفت خیلی حرفه ای هستید
ا/ت:مرسی ممنون
(اقای °°°°تلفن رو برداشت و به منشی گفت)
اقای°°°°:دخترم قرارداد یکساله رو بیار
منشی:چشم
(گوشیو قطع کرد و در و باز کرد اومد تو )
اقای°°°°:ممنون میتونی بری،ا/ت دخترم ببخشید میتونم دخترم صداتون کنم
ا/ت:بله حتما
اقای°°°°:خب پس دخترم خیلی مشتاقم که باهامون همکاری کنی(برگه رو میزاره جلوی ا/ت،ا/ت برگه رو میخونه و امضاش میکنه )
ا/ت:خیلی ممنون باعث افتخار که با شما کار کنم
اقای°°°°:ما باید خوشحال باشیم که باهات کار میکنم راستی گفتی با دوستت میای
ا/ت:بله با اون اومدم بیرون اتاق منتظرمه
اقای°°°°:پس من دیگه کاری ندارم میتونید برید و ساعت ۹ همین امروز جلسه عکاسی داریم میتونید بیایید و نظارت کنید رو سر بقیه
(ا/ت ساعتو نگاه کرد ساعت ۸ صبح بود)
ا/ت:چشم حتما
(از دفتر رفتم بیرون دیدم تهیونگ کای و داره با خودش میبره دنبالشون رفتم اونا رفتم تو یه اتاق در بسته شد از تو اتاق صدا داد و بیداد میومد)
تهیونگ:ببین منو مرتیکه عوضی به ا/ت نزدیک نمیشی وگرنه میکشمت(با داد)
کای:ا/ت به توچه ها مگه تو ازش جدا نشدی
ا/ت:اونش به خودم مربوط میشه
کای:فکر کردم اجازه گرفتی
ا/ت:بله اجازه گرفتم اقای تهیونگ دیشب زیادی خوردن برای همین یادشون نیست
(داشتیم حرف میزدیم اسانسور طبقیه دهم وایساد شوگا اومد تو)
شوگا:عع ا/ت توعم اینجایی سلام چطوری
ا/ت:چه عجب یکی بلده حال ادمو بپرسه ممنون خوبم تو چطوری
شوگا:خوبم اومدی بری پیش رئیس ارع
ا/ت:ارع کایم اوردم مشکلی که نداره نه (با نگاه به تهیونگ)
شوگا:مگه دیشب اجازه نگرفتی رئیس مگه اجازه نداد
ا/ت:چرا ولی انگا از نظر اقای تهیونگ نباید میاوردمش
شوگا:من از طرف ایشون ازتون معذرت میخوام امروز زیاد تمرین کردیم برای همین که خستش یکم .....
تهیونگ:یااااااا چی داری میگی
(اسانسور طبقه ی ۱۶ وایساد)
شوگا:ما دیگه میریم امید وار دوباره ببینمتون
ا/ت و کای:همچنین
(پیاده شدن)
کای:مشخصه که خیلی دوست داره و هنوز فراموشت نکرده
ا/ت:باید قبل از اینکه بهم خیانت کنه باید فکر اینجاشو میکرد
کای:تو خودتم هنوز فراموشش نکردی وگرنه چه نیازی هست که حرصشو دربیاری
ا/ت:من نه بابا چی داری میگی
کای:باش بابا ولش کن
ا/ت:بیا پایین بریم تو دفتر
(رفتید بیرون از اسانسور بعدش رفتید پیش منشی و راهنماییتون کرد برید داخل دفتر رییس و کای بیرون دفتر موند)
منشی:اقای°°°°اجازه هست باییم تو
اقای°°°°:بله بفرمایید
ا/ت:سلام اقای °°°°
اقای°°°°:ا/ت خانم چطورید خوبید
ا/ت:ممنون شما خوبید
اقای°°°°:چی میل دارید
ا/ت:هیچی میل ندارم ممنون
آقای°°°°:پس طرحاتون رو بهم نشون بدید
(نیم ساعت بعد کارتون تموم شد)
آقای°°°°:خب همونطور که رییستون میگفت خیلی حرفه ای هستید
ا/ت:مرسی ممنون
(اقای °°°°تلفن رو برداشت و به منشی گفت)
اقای°°°°:دخترم قرارداد یکساله رو بیار
منشی:چشم
(گوشیو قطع کرد و در و باز کرد اومد تو )
اقای°°°°:ممنون میتونی بری،ا/ت دخترم ببخشید میتونم دخترم صداتون کنم
ا/ت:بله حتما
اقای°°°°:خب پس دخترم خیلی مشتاقم که باهامون همکاری کنی(برگه رو میزاره جلوی ا/ت،ا/ت برگه رو میخونه و امضاش میکنه )
ا/ت:خیلی ممنون باعث افتخار که با شما کار کنم
اقای°°°°:ما باید خوشحال باشیم که باهات کار میکنم راستی گفتی با دوستت میای
ا/ت:بله با اون اومدم بیرون اتاق منتظرمه
اقای°°°°:پس من دیگه کاری ندارم میتونید برید و ساعت ۹ همین امروز جلسه عکاسی داریم میتونید بیایید و نظارت کنید رو سر بقیه
(ا/ت ساعتو نگاه کرد ساعت ۸ صبح بود)
ا/ت:چشم حتما
(از دفتر رفتم بیرون دیدم تهیونگ کای و داره با خودش میبره دنبالشون رفتم اونا رفتم تو یه اتاق در بسته شد از تو اتاق صدا داد و بیداد میومد)
تهیونگ:ببین منو مرتیکه عوضی به ا/ت نزدیک نمیشی وگرنه میکشمت(با داد)
کای:ا/ت به توچه ها مگه تو ازش جدا نشدی
۴۴.۸k
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.