P15
تهیونگ:ببین از ا/ت فاصله میگری برای حفظ جونت
(که ا/ت میاد داخل اتاق میبینه که دست به یقه شدن و تهیونگ کای چسبونده به دیوار )
ا/ت:چیکار میکنید ها
کای:اون منو اورد تو اتاق
تهیونگ:ازش فاصله میگیری فهمیدی
ا/ت:تهیونگ بس کن(یه زر رفت بینشون و از هم جداشون کرد )
ا/ت:منو تو از هم جدا شدیم میتونی اینو بفهمی
تهیونگ:میشه بری بیرون میخوام با ا/ت حرف بزن
کای:چرا باید دوست دخترمو کنار تو عوضی تنها بزارم
(دوباره دست به یقه شدن تهیونگ زد تو صورت کای جیهوپ داشت از کنار اتاق رد میشد که این صحنه رو دید اومد داخل تا جداشون کنه)
جیهوپ:چتونه مثل بچه ها افتادی به جون هم سر صورت همو دید
ا/ت:تهیونگ خان شروع کرد
جیهوپ:چی میگه تهیونگ
تهیونگ:چرا اون مرتیکه بهش دست میزنه ها(با داد)
کای:دوست دارم به دوست دخترم دست بزنم اصلا میدونی چیه
(کای دست ا/ت گرفت که باعث شد ا/ت به سمتش بچرخه و با اون یکی دستش سر ا/ت گرفت و بوسیدش ا/تم از تعجب چشماش گرد شده بود بعد کای ازش جدا شد)
کای:خوب شد
تهیونگ:تو خودتو مرده فرض کن که امشب حتما میمیری(با داد)
ا/ت: بس کنید(با داد)
(ا/ت دست کای گرفت و از اتاق اومد بیرون)
تهیونگ میخواست بره دنبالشون که جیهوپ دستشو میگیره
جیهوپ:کجا
تهیونگ:هیونگ ولم کن
جیهوپ:اها ولت کنم که بری پسر رو بکشی ها
تهیونگ:اووووون عوضی ا/تو بوسید مگه ندیدی(با لحن اروم اما کش دار)
(جیهوپ یکی میزنه تو گوش تهیونگ)
جیهوپ:به خودت بیا به توچه اینو بفهم ا/ت دیگه مال تو نیستتتتت
(نامجون و شوگا از دور میان تو راه ا/ت کای و میبینن که خیلی عصبین)
نامجون:چیشده
جیهوپ:تهیونگ خان دعوا راه انداخته
شوگا:نگو که با دوست پسر ا/ت دعوا کردی
جیهوپ: اتفاقا همین کارو کرد زد تو صورت یارو
نامجون:اول کی شروع کرد
جیهوپ:تهیونگ خان دوست پسر ا/ت و اورده تو این اتاق و تهدیدش کرده که از ا/ت فاصله بگیره
شوگا:تهیونگ این گند و یه روز دیگه میزدی
جیهوپ:چرا چی شده؟
شوگا:ا/ت امروز تو جلسه عکاسی نظارت داره
نامجون:تو از کجا میدونی؟
شوگا:منشی رئیس به منشی من گفته منم از اون شنیدم
تهیونگ:نکنه اون مرتیکه رو میاره
نامجون:به توچه ها به توچه
جیهوپ:راست میگه مگه تو خودت دوست دختر نداری
(پرش زمانی)
ا/ت:کای خیلی درد میکنه
کای:نه
ا/ت: ببخشید بخاطر من شد اگه بخوای دیگه ادامه ندی بهت حق میدم
کای: اتفاقا تا اخرش هستم باهات
ا/ت:جدی میگی
کای ارع،راستی اون کاری که انجام دادم.........
(ا/ت میپره تو حرفش)
ا/ت: اشکال نداره من فراموش کردم اما دیگه تکرار نکن
کای:از روی اعصبانیت بود میخواستم حرص اونو در بیارم
ا/ت:ولی خوب کاری کردی ها قشنگ حرصش در اومد
کای:اینطوری نگو خجالت میکشم
ا/ت:باشه
کای: من دیگه میرم اگه کاری نداری بریم املاک
ا/ت:نه کجا امروز نمیریم
کای:چرا؟
(که ا/ت میاد داخل اتاق میبینه که دست به یقه شدن و تهیونگ کای چسبونده به دیوار )
ا/ت:چیکار میکنید ها
کای:اون منو اورد تو اتاق
تهیونگ:ازش فاصله میگیری فهمیدی
ا/ت:تهیونگ بس کن(یه زر رفت بینشون و از هم جداشون کرد )
ا/ت:منو تو از هم جدا شدیم میتونی اینو بفهمی
تهیونگ:میشه بری بیرون میخوام با ا/ت حرف بزن
کای:چرا باید دوست دخترمو کنار تو عوضی تنها بزارم
(دوباره دست به یقه شدن تهیونگ زد تو صورت کای جیهوپ داشت از کنار اتاق رد میشد که این صحنه رو دید اومد داخل تا جداشون کنه)
جیهوپ:چتونه مثل بچه ها افتادی به جون هم سر صورت همو دید
ا/ت:تهیونگ خان شروع کرد
جیهوپ:چی میگه تهیونگ
تهیونگ:چرا اون مرتیکه بهش دست میزنه ها(با داد)
کای:دوست دارم به دوست دخترم دست بزنم اصلا میدونی چیه
(کای دست ا/ت گرفت که باعث شد ا/ت به سمتش بچرخه و با اون یکی دستش سر ا/ت گرفت و بوسیدش ا/تم از تعجب چشماش گرد شده بود بعد کای ازش جدا شد)
کای:خوب شد
تهیونگ:تو خودتو مرده فرض کن که امشب حتما میمیری(با داد)
ا/ت: بس کنید(با داد)
(ا/ت دست کای گرفت و از اتاق اومد بیرون)
تهیونگ میخواست بره دنبالشون که جیهوپ دستشو میگیره
جیهوپ:کجا
تهیونگ:هیونگ ولم کن
جیهوپ:اها ولت کنم که بری پسر رو بکشی ها
تهیونگ:اووووون عوضی ا/تو بوسید مگه ندیدی(با لحن اروم اما کش دار)
(جیهوپ یکی میزنه تو گوش تهیونگ)
جیهوپ:به خودت بیا به توچه اینو بفهم ا/ت دیگه مال تو نیستتتتت
(نامجون و شوگا از دور میان تو راه ا/ت کای و میبینن که خیلی عصبین)
نامجون:چیشده
جیهوپ:تهیونگ خان دعوا راه انداخته
شوگا:نگو که با دوست پسر ا/ت دعوا کردی
جیهوپ: اتفاقا همین کارو کرد زد تو صورت یارو
نامجون:اول کی شروع کرد
جیهوپ:تهیونگ خان دوست پسر ا/ت و اورده تو این اتاق و تهدیدش کرده که از ا/ت فاصله بگیره
شوگا:تهیونگ این گند و یه روز دیگه میزدی
جیهوپ:چرا چی شده؟
شوگا:ا/ت امروز تو جلسه عکاسی نظارت داره
نامجون:تو از کجا میدونی؟
شوگا:منشی رئیس به منشی من گفته منم از اون شنیدم
تهیونگ:نکنه اون مرتیکه رو میاره
نامجون:به توچه ها به توچه
جیهوپ:راست میگه مگه تو خودت دوست دختر نداری
(پرش زمانی)
ا/ت:کای خیلی درد میکنه
کای:نه
ا/ت: ببخشید بخاطر من شد اگه بخوای دیگه ادامه ندی بهت حق میدم
کای: اتفاقا تا اخرش هستم باهات
ا/ت:جدی میگی
کای ارع،راستی اون کاری که انجام دادم.........
(ا/ت میپره تو حرفش)
ا/ت: اشکال نداره من فراموش کردم اما دیگه تکرار نکن
کای:از روی اعصبانیت بود میخواستم حرص اونو در بیارم
ا/ت:ولی خوب کاری کردی ها قشنگ حرصش در اومد
کای:اینطوری نگو خجالت میکشم
ا/ت:باشه
کای: من دیگه میرم اگه کاری نداری بریم املاک
ا/ت:نه کجا امروز نمیریم
کای:چرا؟
۵۹.۵k
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.