گل پژمرده
گل پژمرده
پارت اول
ا/ت: چند سالی میشه که از تهیونگ جدا شدم. زندگی خوبی داشتیم ولی دیگه نمیتونستیم ادامه بدیم. فلش بک به چند سال پیش.. تهیونگ: تو راه خونه ام میدونم الان برم خونه بازم با ا/ت دعوامون میشه یه چند وقت خیلی عصبی ام از اون طرف همه چی رو سر ا/ت خالی میکنم. ا/ت:زنگ در خونه رو زدن تهیونگ بود . سعی کردم با لبخند درو باز کنم. ا/ت: سلام عشقم، خسته نباشی. تهیونگ:سلام . ا/ت: برو دستات رو بشور و لباس هات رو عوض کن شام حاضره .تهیونگ: نمی خورم ا/ت: چرا ؟ بیرون غذا خوردی ؟ خسته ای؟ تهیونگ: (با داد) اه چقدر سوال میپرسی ا/ت بس گفتم نمیخورم ا/ت: هوم باشه ببخشید. رفت تو اتاقش درو محکم بست. تهیونگ: چند وقت دیگه دخترمون به دنیا میاد میدونم نباید باهاش اینجوری رفتار کنم ولی دست خودم نیست. چند روز بعد... ا/ت: می سان به دنیا اومده امروز از بیمارستان مرخص میشیم .از وقتی که می سان به دنیا اومده تهیونگ رفتارش بهتر شده . جیمین دکتره هم دوست منه هم دوست تهیونگ . بقیه دوستامون هم اومده بودن برای دیدن می سان اما من با جیمین و جونگ کوک صمیمی ترم چون باهم تو دانشگاه دوست بودیم. تهیونگ: امروز ا/ت از بیمارستان مرخص میشه . به خونه که رسیدیم ا/ت رفت سمت اتاق می سان و می سان رو گذاشت رو تختش که بخوابه ا/ت: قراره جایی بری؟ تهیونگ: ها؟ اره دارم میرم شرکت ا/ت: ولی قرار بود چند وقت به خاطر می سان هم که شده تو خونه بخونی. تهیونگ:اره ولی کاری پیش اومده باید برم.ا/ت:کار؟ چه کاری از من و می سان برات واجب تره هان ؟ (با کمی داد) تهیونگ: تو رو خدا دوباره شروع نکن ولم کن ا/ت: اره دیگه تا میام حرف بزنم همش میگی ولم کن(با داد) تهیونگ:(با داد) انقدر برا من داد نزن گفتم که کاری پیش اومده ا/ت: اره هر وقت برای من می خوای کاری کنی همش برات کار پیش میاد حداقل بخاطر می سان(نذاشت حرفش تموم شه) تهیونگ: بس کن دیگه هی به خاطر می سان به خاطر من ( با داد زیاد) ا/ت:صدای گریه ی می سان از اتاق اومد...
پارت اول
ا/ت: چند سالی میشه که از تهیونگ جدا شدم. زندگی خوبی داشتیم ولی دیگه نمیتونستیم ادامه بدیم. فلش بک به چند سال پیش.. تهیونگ: تو راه خونه ام میدونم الان برم خونه بازم با ا/ت دعوامون میشه یه چند وقت خیلی عصبی ام از اون طرف همه چی رو سر ا/ت خالی میکنم. ا/ت:زنگ در خونه رو زدن تهیونگ بود . سعی کردم با لبخند درو باز کنم. ا/ت: سلام عشقم، خسته نباشی. تهیونگ:سلام . ا/ت: برو دستات رو بشور و لباس هات رو عوض کن شام حاضره .تهیونگ: نمی خورم ا/ت: چرا ؟ بیرون غذا خوردی ؟ خسته ای؟ تهیونگ: (با داد) اه چقدر سوال میپرسی ا/ت بس گفتم نمیخورم ا/ت: هوم باشه ببخشید. رفت تو اتاقش درو محکم بست. تهیونگ: چند وقت دیگه دخترمون به دنیا میاد میدونم نباید باهاش اینجوری رفتار کنم ولی دست خودم نیست. چند روز بعد... ا/ت: می سان به دنیا اومده امروز از بیمارستان مرخص میشیم .از وقتی که می سان به دنیا اومده تهیونگ رفتارش بهتر شده . جیمین دکتره هم دوست منه هم دوست تهیونگ . بقیه دوستامون هم اومده بودن برای دیدن می سان اما من با جیمین و جونگ کوک صمیمی ترم چون باهم تو دانشگاه دوست بودیم. تهیونگ: امروز ا/ت از بیمارستان مرخص میشه . به خونه که رسیدیم ا/ت رفت سمت اتاق می سان و می سان رو گذاشت رو تختش که بخوابه ا/ت: قراره جایی بری؟ تهیونگ: ها؟ اره دارم میرم شرکت ا/ت: ولی قرار بود چند وقت به خاطر می سان هم که شده تو خونه بخونی. تهیونگ:اره ولی کاری پیش اومده باید برم.ا/ت:کار؟ چه کاری از من و می سان برات واجب تره هان ؟ (با کمی داد) تهیونگ: تو رو خدا دوباره شروع نکن ولم کن ا/ت: اره دیگه تا میام حرف بزنم همش میگی ولم کن(با داد) تهیونگ:(با داد) انقدر برا من داد نزن گفتم که کاری پیش اومده ا/ت: اره هر وقت برای من می خوای کاری کنی همش برات کار پیش میاد حداقل بخاطر می سان(نذاشت حرفش تموم شه) تهیونگ: بس کن دیگه هی به خاطر می سان به خاطر من ( با داد زیاد) ا/ت:صدای گریه ی می سان از اتاق اومد...
۱۷.۶k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.