من شدم عاشق بد مست و غزل خوان به تو چه

من شدم عاشق بد مست و غزل خوان، به تو چه
با رقیبان بنشستم تَه ِ زندان، به تو چه؟

تو که عمری شده ای شهره ی شهرم! چه به من
من که رسوا شده ام در غم هجران، به تو چه؟

خونِ این شهر به پای تو نوشتند و نگو؛...
چیست این جرم من و جور نگهبان؟، به تو چه؟

الکل ِ این لب شیرین، به خدا، گیرا بود
لب به لب جام بیاور، و بنوشان، به تو چه؟

مملو اَم؛ از گل ِ گلدان و گلاب ِ تن ِ تو
عطر این خانه بمان، قمصر و کاشان به تو چه؟

رومیِ چشمِ تو خواب از سر شهرم دزدید
دِژپُل" حادثه دیده، شده لرزان... به تو چه؟

عاشق خواندن یک شعر پر از وسوسه ام
هی نکش خط ممیّز، تَهِ دیوان، به تو چه؟
دیدگاه ها (۲۸)

امیررر:« یـــــاد تـــــو» حــــــس قشنـــــــگی ست کــــه...

بگو با من حدیث ماتم و هجران اجباریخدایا گریه ها دارم برایم ش...

امیررر:زندگی فرصت بس کوتاهیستتا بدانیم که مرگآخرین نقطه پروا...

ناز کردی، گرچه من اهل تجارت نیستم!میخرم ناز تو را، با اینکه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط