بهشتیدراعماقجهنم
╭╴╶╶╾ 𓈒ৎ𝆬 ╌ ╍ ╴┄ ─⚝ ┅ ┅ ᠃᠃╶╍╴──╮
┆ 𝔄 𝔭𝔞𝔯𝔞𝔡𝔦𝔰𝔢 𝔦𝔫 𝔱𝔥𝔢 𝔡𝔢𝔭𝔱𝔥𝔰 𝔬𝔣 𝔥𝔢𝔩𝔩⚝
│ 𝔑𝔞𝔪𝔢: #بهشتی_در_اعماق_جهنم
╰┄╼ִ. ╮ ⚝
⚝ ┊ 𝔚𝔯𝔦𝔱𝔢𝔯: 𝑴𝒐𝒓𝒈𝒂𝒏
┊ 𝔖𝔥𝔦𝔭:𝑺𝒐𝒏𝒂𝒅𝒐𝒘
╰ ━.╮ ⚝
⚝ ╰࣪╼ִ. ╮۪ ᜔ #part3
╰┉╍┉
شدو : اتفاقا روز اول سخت میگیرم که بقیه ی روزا راحت تر باشه
سونیک :★با این حرفش گوش هام اویزون شد ولی همچنان دنبالش میرفتم تا به اتاق تمرین رسیدیم ★خب چیکار کنم
شدو :۵۰ تا دراز نشست و ۵۰ تا هم شنا
سونیک:★خب ایشالا من قرار نیست فردا رو ببینم ...روی زمین دراز کشیدم و دستامو پشت سرم حلقه کردم تا ده تای اول رو خوب زدم به زور کردمش بیستا ولی اون سی تای دیگه رو کجای دلم میزاشتم ....★
شدو :★ پامو انداخته بودم رو پام و سرمو به دستم تکیه دادم و داشتم اون جوجه تیغی ابی نگاه میکردم که داره سعی میکنه دراز نشست بزنه ... تا الان بیست تا زده و پنچ دقیقه گذشته ... اگر بخوام اینطوری بگم تا وقتی که بخواد تمومش کنه ... حدودا بیست دقیقه الاف میشم★نمیخواد زیاد خودتو اذیت کنی ... روز اوله ... بهتره بری خونه
سونیک :★کل راه داشتم به خودم فحش میدادم که حتی نمیتمونم دراز نشت و شنا بزنم ... در خونه رو باز کردم و رفتم داخل ★سلام مامان
صافایر:★داشتم ظرف هارو میشستم که صدای سلام سونیک اومد★خب سرنوشتت رو ساختی
سونیک: ریدم
صافایر: میدونستم
سونیک:★به حرف هاش توجه نکردم و رفتم توی اتاقم ..فرمی که شدو بهم داد رو گذاشتم روی صندلی و روی تخت ولو شدم ... ★واقعا خیلی ضایع شد ... که حتی نتونستم یکی از تمرین هارو تموم کنم
صافایر :★درسته که زیاد بهش فحش میدم ولی ... دلم میخواست ببینم چی شده... رفتم سمت اتاقش و درو باز کردم و دیدیم روی تخت لش کرده★ تن لشتو جمع کن بگو ببینم چی شده
سونیک :★دقیقا وقتی که داشت خوابم میگرفت اومد داخل ... اخه یه دری یه سری یه صدایی★چیزی نیس
صافایر فرمی که سونیک روی صندلی انداخته بود رو برداشت و از توی پلاستیک بیرون اورد یه کت و شلوار کاراگاهی سیاه و توسی ... انگار که برای اولین باز ذوق پسرش را میکرد
صافایر:چه صلیقه ای هم داشته ... چه فرم قشنگی ... میرم برات اتوش کنم ... ولی اخر هم نگفتی چته
سونیک : بهم گفت ۵۰ تا شنا و ۵۰ دراز نشست بزنم .... ۲۰ تا هم به زور شد
صافایر: اها ... روز اولی سخت بهت گرفته .... ببین به جای اینکه الان غم باد بگیری پاشو تمرین که ... که بعد نگه حتی به خودش زحمت نداده تمرین کنه ...
سونیک :★حق با اون بود ولی ... واقعا حوصله ی تمرین کردن نداشتم... ولی شاید...★
صافایر : خب .. الان شیری یا روباه ؟*بیرون رفتن از اتاق سونیک *
سونیک: ★بهش نگاه کردم که داشت از اتاق میرفت بیرون ... راست میگفت ... حق با اون بود اگر بخوام تا اخرش همینطوری شل و ول بمونم کارم نمیشد .. پس همون اول کاری رفتم سراغ تمرین و شروع کردم★
★٭صبح٭★
ساعت شش صبح صدای زنگ گوشی سونیک توی کل اتاق پیچیده بود ... او زیاد به سحر خیز بودن عادت نداشت یا بهتر است بگوییم اصلا سحر خیز نبود . فرمی را که شدو به او داده بود توسط صافایر اتو شده و مرتب سر جوب لباسی به دستگیره ی در اویزان بود.
سونیک : ★دیشب تا ساعت چهار صبح داشتم تمرین میکردم و اخر تونستم توی پنج دقیقه پنجاه دراز نشست و چهل شنا بزنم .. هنوز کافی نبود باید بتونم توی اون پنج دقیقه حداقل شصت شنا و شصت دراز نشست بزنم ولی این پیشترفت خوبی بود نه ؟★
با تموم سرعتش به سمت اداره دوید دلش نمیخواست روز اول را دیر کند ... وقتی وارد دفتر شد کسی انجا نبود ساعت ۶:۵۵ دقیقه بود ... روی صندلی نشست و منتظر ورود شدو ماند
سونیک :★نشستم روی صندلی چشمام به طرز وحشدناکی سنگین بود و روی هوا داشتم چرت میزدم ..سرمو به دیوار تکیه دادم و ......★
┆ 𝔄 𝔭𝔞𝔯𝔞𝔡𝔦𝔰𝔢 𝔦𝔫 𝔱𝔥𝔢 𝔡𝔢𝔭𝔱𝔥𝔰 𝔬𝔣 𝔥𝔢𝔩𝔩⚝
│ 𝔑𝔞𝔪𝔢: #بهشتی_در_اعماق_جهنم
╰┄╼ִ. ╮ ⚝
⚝ ┊ 𝔚𝔯𝔦𝔱𝔢𝔯: 𝑴𝒐𝒓𝒈𝒂𝒏
┊ 𝔖𝔥𝔦𝔭:𝑺𝒐𝒏𝒂𝒅𝒐𝒘
╰ ━.╮ ⚝
⚝ ╰࣪╼ִ. ╮۪ ᜔ #part3
╰┉╍┉
شدو : اتفاقا روز اول سخت میگیرم که بقیه ی روزا راحت تر باشه
سونیک :★با این حرفش گوش هام اویزون شد ولی همچنان دنبالش میرفتم تا به اتاق تمرین رسیدیم ★خب چیکار کنم
شدو :۵۰ تا دراز نشست و ۵۰ تا هم شنا
سونیک:★خب ایشالا من قرار نیست فردا رو ببینم ...روی زمین دراز کشیدم و دستامو پشت سرم حلقه کردم تا ده تای اول رو خوب زدم به زور کردمش بیستا ولی اون سی تای دیگه رو کجای دلم میزاشتم ....★
شدو :★ پامو انداخته بودم رو پام و سرمو به دستم تکیه دادم و داشتم اون جوجه تیغی ابی نگاه میکردم که داره سعی میکنه دراز نشست بزنه ... تا الان بیست تا زده و پنچ دقیقه گذشته ... اگر بخوام اینطوری بگم تا وقتی که بخواد تمومش کنه ... حدودا بیست دقیقه الاف میشم★نمیخواد زیاد خودتو اذیت کنی ... روز اوله ... بهتره بری خونه
سونیک :★کل راه داشتم به خودم فحش میدادم که حتی نمیتمونم دراز نشت و شنا بزنم ... در خونه رو باز کردم و رفتم داخل ★سلام مامان
صافایر:★داشتم ظرف هارو میشستم که صدای سلام سونیک اومد★خب سرنوشتت رو ساختی
سونیک: ریدم
صافایر: میدونستم
سونیک:★به حرف هاش توجه نکردم و رفتم توی اتاقم ..فرمی که شدو بهم داد رو گذاشتم روی صندلی و روی تخت ولو شدم ... ★واقعا خیلی ضایع شد ... که حتی نتونستم یکی از تمرین هارو تموم کنم
صافایر :★درسته که زیاد بهش فحش میدم ولی ... دلم میخواست ببینم چی شده... رفتم سمت اتاقش و درو باز کردم و دیدیم روی تخت لش کرده★ تن لشتو جمع کن بگو ببینم چی شده
سونیک :★دقیقا وقتی که داشت خوابم میگرفت اومد داخل ... اخه یه دری یه سری یه صدایی★چیزی نیس
صافایر فرمی که سونیک روی صندلی انداخته بود رو برداشت و از توی پلاستیک بیرون اورد یه کت و شلوار کاراگاهی سیاه و توسی ... انگار که برای اولین باز ذوق پسرش را میکرد
صافایر:چه صلیقه ای هم داشته ... چه فرم قشنگی ... میرم برات اتوش کنم ... ولی اخر هم نگفتی چته
سونیک : بهم گفت ۵۰ تا شنا و ۵۰ دراز نشست بزنم .... ۲۰ تا هم به زور شد
صافایر: اها ... روز اولی سخت بهت گرفته .... ببین به جای اینکه الان غم باد بگیری پاشو تمرین که ... که بعد نگه حتی به خودش زحمت نداده تمرین کنه ...
سونیک :★حق با اون بود ولی ... واقعا حوصله ی تمرین کردن نداشتم... ولی شاید...★
صافایر : خب .. الان شیری یا روباه ؟*بیرون رفتن از اتاق سونیک *
سونیک: ★بهش نگاه کردم که داشت از اتاق میرفت بیرون ... راست میگفت ... حق با اون بود اگر بخوام تا اخرش همینطوری شل و ول بمونم کارم نمیشد .. پس همون اول کاری رفتم سراغ تمرین و شروع کردم★
★٭صبح٭★
ساعت شش صبح صدای زنگ گوشی سونیک توی کل اتاق پیچیده بود ... او زیاد به سحر خیز بودن عادت نداشت یا بهتر است بگوییم اصلا سحر خیز نبود . فرمی را که شدو به او داده بود توسط صافایر اتو شده و مرتب سر جوب لباسی به دستگیره ی در اویزان بود.
سونیک : ★دیشب تا ساعت چهار صبح داشتم تمرین میکردم و اخر تونستم توی پنج دقیقه پنجاه دراز نشست و چهل شنا بزنم .. هنوز کافی نبود باید بتونم توی اون پنج دقیقه حداقل شصت شنا و شصت دراز نشست بزنم ولی این پیشترفت خوبی بود نه ؟★
با تموم سرعتش به سمت اداره دوید دلش نمیخواست روز اول را دیر کند ... وقتی وارد دفتر شد کسی انجا نبود ساعت ۶:۵۵ دقیقه بود ... روی صندلی نشست و منتظر ورود شدو ماند
سونیک :★نشستم روی صندلی چشمام به طرز وحشدناکی سنگین بود و روی هوا داشتم چرت میزدم ..سرمو به دیوار تکیه دادم و ......★
- ۲.۵k
- ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط