part

part 3
_پس واقعا زندگیه حوصله سر بری داری
+ خودم این فکرو نمیکنم

_خب اشتباه فکر میکنی به حرفم گوش بده بهت قول میدم پشیمون نمیشی
+نظرت چیه بجای شهربازی بریم یه جای دیگه؟
_کجا؟

+ یه جایی بجز شهربازی که بچه کوچولو ها خیلی دوسش دارن
_مثلا اسباب بازی فروشی؟
+راستش دقیقا منظورم این نبود ولی..

_اینقدر ضد حال نباش خواهش میکنم بریم اسباب بازی فروشی باشه ..
+باشه
_اخ جون
+باشه سواره ماشین شو تا ببرمت اسباب بازی فروشی
_مرسیی میدونستم قیافت فقط خشنه ولی دلت خیلی مهربونه
رسیدن اسباب بازی فروشی
+حالا میخوای چی بگیری؟
_یه عروسک جوجه و گرگ
+ولی گرگ و جوجه هیچ ربطی به همدیگه ندارن
_چرا اتفاقا خیلی ربط دارن بعضی وقتا جوجه ها از گرگا خوششون میاد
+تا حالا نشنیدم که یه جوجه از یه گرگ خوشش بیاد یا یه گرگ از یه جوجه

_عشق هیچ ربطی به جوجه یا گرگ بودن نداره یهویی به وجود میاد الان شاید منظورمو نفهمی ولی بعدا میفهمی منظورم چیه

*ببخشید کم بود
بزودی پارت جدیدش میزارم
دیدگاه ها (۷)

دفتر خاطرات..part 11ب‌ات‌:بله منم قبول دارم که دیگه چیز پنهو...

part 4خانم کیمدختره دیوونه سرشو همینجوری انداخت پایین و رفتی...

part 3یونا: من براش توضیح میدم..به طور خلاصه بگم.‌‌.ات و جون...

وقتی باهات قهرن و بهشون میگی آشتی کنیم هرچی تو بگی .نامجون :...

عشق چیز خوبیه پارت ۱ ات :صبح از خواب بلند شدم دوباره یه روز ...

کاش براتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط