مینویسم و باز هم مینویسم
مینویسم و باز هم مینویسم
مینویسم از اشک هایی که در گلویم همانند سدی جمع شده مینویسم از آن بعضی که در گلویم سنگ شده مینویسم از آن روزی که وقتی تورا دیدم همه این بلاها روی سرم جمع شده
آری تو و همینطور چشمان تو شروع همهچیز من بود ولی پایان خوشی نداشت...!
مینویسم از اشک هایی که در گلویم همانند سدی جمع شده مینویسم از آن بعضی که در گلویم سنگ شده مینویسم از آن روزی که وقتی تورا دیدم همه این بلاها روی سرم جمع شده
آری تو و همینطور چشمان تو شروع همهچیز من بود ولی پایان خوشی نداشت...!
۲.۸k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.