𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸"
𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸"
جون سو با لبخند گشا..دی برگشت سمت من و هیون گفت: اینجا خونه ماست...
نگاهی به خونه نقلی کردم، حیاط کوچیکی داشت که یک طرفش کلا باغچه بود.
یه سری گل و سبزیجات کاشته شده بود!
اون سمت حیاط یه تاب کوچیک بود...
رو کردم سمت جون سو و پرسیدم:
آرا: _جون سو... تاب برای کیه؟!
جون سو: برای خواهر کوچولومه...
ابروهام بالا پرید: _چییی؟! خواهر داری؟!
یهو در خونه باز شد و دختر کوچولویی با ذوق گفت: اومدینننن؟!
جون سو رفت سمتش و بغلش کرد...
جون سو: جی یونگگگ بیا بریم سلام کنیم وروجک...
جون سو به سمتمون اومد که نگاهی به جی یونگ انداختم.
آرا: _سلام جییونگ من آرا هستم!
با خجالت سرش رو تو سی//نه ی جون سو قایم کرد... جونسو با خنده گفت:
جونسو: یکم خجالتیه...
خندیدم و گفتم:_ اشکالی نداره!
همون لحظه ماشین عمو اینا توقف کرد و همگی پیاده شدن.
پ.آ: شما زود تر رسیدید؟!
آرا:_ آره بابا جونم...
همگی کمکم واردِ خونه شدیم و بعد از کلی گفتگو با زنعمو و آشنایی بهتر غذا خوردیم.
با هیون سر اتاق مهمون دعوا کردیم که آخر بابا گفت کلا یه اتاق مهمون دارن!
که بابا و مامان اونجا میخوابن و من باید اتاق جی یونگ بخوابم و هیون اتاق جونسو:/
هرکی اتاق مورد نظر استراحت کرد...
و من تونستم با خانواده قشنگم آشنا بشم.
جون سو با لبخند گشا..دی برگشت سمت من و هیون گفت: اینجا خونه ماست...
نگاهی به خونه نقلی کردم، حیاط کوچیکی داشت که یک طرفش کلا باغچه بود.
یه سری گل و سبزیجات کاشته شده بود!
اون سمت حیاط یه تاب کوچیک بود...
رو کردم سمت جون سو و پرسیدم:
آرا: _جون سو... تاب برای کیه؟!
جون سو: برای خواهر کوچولومه...
ابروهام بالا پرید: _چییی؟! خواهر داری؟!
یهو در خونه باز شد و دختر کوچولویی با ذوق گفت: اومدینننن؟!
جون سو رفت سمتش و بغلش کرد...
جون سو: جی یونگگگ بیا بریم سلام کنیم وروجک...
جون سو به سمتمون اومد که نگاهی به جی یونگ انداختم.
آرا: _سلام جییونگ من آرا هستم!
با خجالت سرش رو تو سی//نه ی جون سو قایم کرد... جونسو با خنده گفت:
جونسو: یکم خجالتیه...
خندیدم و گفتم:_ اشکالی نداره!
همون لحظه ماشین عمو اینا توقف کرد و همگی پیاده شدن.
پ.آ: شما زود تر رسیدید؟!
آرا:_ آره بابا جونم...
همگی کمکم واردِ خونه شدیم و بعد از کلی گفتگو با زنعمو و آشنایی بهتر غذا خوردیم.
با هیون سر اتاق مهمون دعوا کردیم که آخر بابا گفت کلا یه اتاق مهمون دارن!
که بابا و مامان اونجا میخوابن و من باید اتاق جی یونگ بخوابم و هیون اتاق جونسو:/
هرکی اتاق مورد نظر استراحت کرد...
و من تونستم با خانواده قشنگم آشنا بشم.
۴.۳k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.