مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

ساعتها خیره میشوم به دورترین نقطهی آرزوهایم

ساعت‌ها خیره می‌شوم به دورترین نقطه‌ی آرزوهایم،
جایی که در رویای تو، پروانه‌های سرکش قلبم
روح سرگردان و شکست‌خورده‌ام را میان تاریکی‌های بی‌پایان جستجو می‌کنند

در روشنایی که هرگز از دل شب‌های مطلق و خالی زاده نشد
و در انتظاری که -تو هیچ‌گاه آن را پایان ندادی..
فهمیدم: هرگاه غرق شوی می‌میری؛
چه در رؤیا ، چه در دریا ، چه در تنهایی...
دیدگاه ها (۲)

اندوهی در اعماق شادی‌هایم زنده است -هر شب به خواب می‌آید-هر ...

تو...روشنایی‌ای بودی که از شکاف سیاه‌ترین لایه‌های قلبم سر ب...

دستی از اعماق خاطراتم آرام بیرون می‌آید،لحظه‌های با تو بودن ...

گاهی در سکوت شب، می‌فهمیکه رویاهایت تنها چیزی بوده‌اند که تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط