پارت19
پارت19
#زندگی_باتو
ا. ت:بیا صبحونه
جیمین:فردا عروسی بگیریم؟
ا. ت:چ.. چیییی
خیلی زوده کهه
جیمین:عا اوکی(مثل ناراحت شد)
ا. ت:موچیه من ناراحت نشششششو
جیمین:خب کی بگیریم
ا. ت:باید بریم دوباره خرید کنیم
هفته دیگه چطوره؟
جیمین:خیلی دیره
ا. ت:خب چطوری خرید کنییییم
هر، موقع خریدا تموم شد
فرداش عروسی میگیرم چطوره؟؟؟
جیمین:اوکیییی
خب بربم صبحونه
صبحونه خوردیم*
تلویزیون دیدیم*
آشپزی. کردیم برا ناهار*
و کلی خوش گذروندیم*
خب دیگه بریم اماده شیم
جیمین:بریم
لباس پوشیدیم
جیمین:ا. تتتتتتتت
ا. ت:بلهههه
جیمین:خیلی خوشگل شدیییی
ا. ت توعم همین طوووووور
جیمین:بیا کرواتمو ببند
رفتم پیشش
بسته بودش
ولی خراب
رفتم بازش کردم
درست بستمش
بوسش کردم
جیمین:اووو
داری پیشرفت میکنیی
ا. ت:گگگگگگ(اداشو درمیاره)
دیگه بیا بریم
راه افتادیم به سمت بار که توش جشن برگذارمیشد
رفتیم داخل
من اونجا به جز کیم تهیونگ که دوست جیمین بود و تو بیمارستان دیدمش کسیو نمیشناختم
البته یه سولم بود
رفتیم سلام کردیم
به تهیونگ
و یه سولو دیدم
که یه سول از اون دور هی بهم علامت میداد
و منم نمیفهمیدم چی مییگه
همین جوری داشتیم سلام میکردیم
حواسم رفت به کفشام
جوووون چه خوشگلللن
از این فکرا در اومدم
رفتیم به نفر بعدی سلام کنیم
که یهو کسیو دیدم که پشمام ریییییخت
یه سول. محکم زد رو پیشونیش
اون واقعا همونه؟؟؟
نه بابا چرت نگو
#زندگی_باتو
ا. ت:بیا صبحونه
جیمین:فردا عروسی بگیریم؟
ا. ت:چ.. چیییی
خیلی زوده کهه
جیمین:عا اوکی(مثل ناراحت شد)
ا. ت:موچیه من ناراحت نشششششو
جیمین:خب کی بگیریم
ا. ت:باید بریم دوباره خرید کنیم
هفته دیگه چطوره؟
جیمین:خیلی دیره
ا. ت:خب چطوری خرید کنییییم
هر، موقع خریدا تموم شد
فرداش عروسی میگیرم چطوره؟؟؟
جیمین:اوکیییی
خب بربم صبحونه
صبحونه خوردیم*
تلویزیون دیدیم*
آشپزی. کردیم برا ناهار*
و کلی خوش گذروندیم*
خب دیگه بریم اماده شیم
جیمین:بریم
لباس پوشیدیم
جیمین:ا. تتتتتتتت
ا. ت:بلهههه
جیمین:خیلی خوشگل شدیییی
ا. ت توعم همین طوووووور
جیمین:بیا کرواتمو ببند
رفتم پیشش
بسته بودش
ولی خراب
رفتم بازش کردم
درست بستمش
بوسش کردم
جیمین:اووو
داری پیشرفت میکنیی
ا. ت:گگگگگگ(اداشو درمیاره)
دیگه بیا بریم
راه افتادیم به سمت بار که توش جشن برگذارمیشد
رفتیم داخل
من اونجا به جز کیم تهیونگ که دوست جیمین بود و تو بیمارستان دیدمش کسیو نمیشناختم
البته یه سولم بود
رفتیم سلام کردیم
به تهیونگ
و یه سولو دیدم
که یه سول از اون دور هی بهم علامت میداد
و منم نمیفهمیدم چی مییگه
همین جوری داشتیم سلام میکردیم
حواسم رفت به کفشام
جوووون چه خوشگلللن
از این فکرا در اومدم
رفتیم به نفر بعدی سلام کنیم
که یهو کسیو دیدم که پشمام ریییییخت
یه سول. محکم زد رو پیشونیش
اون واقعا همونه؟؟؟
نه بابا چرت نگو
۴.۳k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.