پارت 18
پارت 18
#زندگی_باتو
ا. ت:اوهوم راس میگی
جیمین:باورم نمیشه موچی کوچولوم مرده(بغضی میگه)
ا. ت:بغل نکن چاگی
یه موچی کوچولو دیگه میاریم
جیمین:داری ددی درون منو بیدار میکنی ها
ا. ت:گوه خوردم
بیا فعلا بریم خونه
جیمین:اووو پس خونرو ترجیح میدی واسه جـ*ر خوردن؟
ا. ت:نمیزارم دستت بهم بخورررررره
عا راسسسستی بچه ها یه مهمونی گرفتن
به خاطر تو
فردا شبه
جیمین:خوبه خوبه
بلخره یه کاری کردن
ا. ت:یااا
اینقدر بیشور نباش
جیمین:یاا یاا به من گفتی بیشووور؟
ا. ت:اوهوم اوهوم
جیمین:عهههه*شروع میکنه به قلقلک دادن ا. ت
ا. ت:ت.. ترو خ.. خد.. خدا بسسسه
د.. لم در.. د گر.. فت
جیمین:بریم دیگه
لباس بخریم برا فردا شب
ا. ت:اوکیییییی
در فروشگاه*
ا. ت:من اینو میخوام
جیمین:ولی من نمیخرمش برات
ا. ت:اونوقت چرااااااااااا؟؟
جیمین:چون بازه
ا. ت:مهمونیه هااااااا
بعدشم من بعد یه قرن میخوام پیرهن بخرم
به من چه که بازه حالا انگار من چقدر لباس باز دوس دارم
جیمین:باشه بابا آروم باش
بیا بریرم بخرش فقط اینقدر غر نزززن
غرغرو*زیرلب
ا. ت:غرغرو خودتیی
جیمین:گگگگگ(اداشو در میاره)
ا. ت:رو مخم نرووو
جیمین:توعم همین طوووور
فروشنده:اممم ببخشید میشه کارتتونو بدید
دوساعته اینجاید بقیه منتظرن
جیمین:ع.. عه ببخشید
رفتن خونع*
جیمین:وقته چیه؟
ا. ت:غذااااااا
جیمین:مگه تازه نخوردیم
ا. ت:خب گشنمه
جیمین:نمیشه شب غذا بخوری چاق میشییی
ا. ت:گشششنمهههههه
جیمین:به چیز خوشمزه تر هست هااا
ا. ت:چیییی
جیمین:بیا بریم رو تخت خودت میفهمی(استغفرلا)
ا. ت:یاااااا پارک جیمین
نمیزارم بهم دست بزنیییی
جیمین:داری باهام لج میییکنی
ا. ت:نه
بزار عروسی کنیم بعد
جیمین :چرا داری اذییت میکنی
ا. ت:عیییی بابا
من رفتم بخوابم شب بخیر
جیمین:وایس منم بیام
و رفتن خوابیدن مث بچه آدم منحرف نشید*
صب بیدار شدم
رفتم دستشوی
کارامو کردم
جیمین:صب بخیر
ا. ت:بیا صبحونه
#زندگی_باتو
ا. ت:اوهوم راس میگی
جیمین:باورم نمیشه موچی کوچولوم مرده(بغضی میگه)
ا. ت:بغل نکن چاگی
یه موچی کوچولو دیگه میاریم
جیمین:داری ددی درون منو بیدار میکنی ها
ا. ت:گوه خوردم
بیا فعلا بریم خونه
جیمین:اووو پس خونرو ترجیح میدی واسه جـ*ر خوردن؟
ا. ت:نمیزارم دستت بهم بخورررررره
عا راسسسستی بچه ها یه مهمونی گرفتن
به خاطر تو
فردا شبه
جیمین:خوبه خوبه
بلخره یه کاری کردن
ا. ت:یااا
اینقدر بیشور نباش
جیمین:یاا یاا به من گفتی بیشووور؟
ا. ت:اوهوم اوهوم
جیمین:عهههه*شروع میکنه به قلقلک دادن ا. ت
ا. ت:ت.. ترو خ.. خد.. خدا بسسسه
د.. لم در.. د گر.. فت
جیمین:بریم دیگه
لباس بخریم برا فردا شب
ا. ت:اوکیییییی
در فروشگاه*
ا. ت:من اینو میخوام
جیمین:ولی من نمیخرمش برات
ا. ت:اونوقت چرااااااااااا؟؟
جیمین:چون بازه
ا. ت:مهمونیه هااااااا
بعدشم من بعد یه قرن میخوام پیرهن بخرم
به من چه که بازه حالا انگار من چقدر لباس باز دوس دارم
جیمین:باشه بابا آروم باش
بیا بریرم بخرش فقط اینقدر غر نزززن
غرغرو*زیرلب
ا. ت:غرغرو خودتیی
جیمین:گگگگگ(اداشو در میاره)
ا. ت:رو مخم نرووو
جیمین:توعم همین طوووور
فروشنده:اممم ببخشید میشه کارتتونو بدید
دوساعته اینجاید بقیه منتظرن
جیمین:ع.. عه ببخشید
رفتن خونع*
جیمین:وقته چیه؟
ا. ت:غذااااااا
جیمین:مگه تازه نخوردیم
ا. ت:خب گشنمه
جیمین:نمیشه شب غذا بخوری چاق میشییی
ا. ت:گشششنمهههههه
جیمین:به چیز خوشمزه تر هست هااا
ا. ت:چیییی
جیمین:بیا بریم رو تخت خودت میفهمی(استغفرلا)
ا. ت:یاااااا پارک جیمین
نمیزارم بهم دست بزنیییی
جیمین:داری باهام لج میییکنی
ا. ت:نه
بزار عروسی کنیم بعد
جیمین :چرا داری اذییت میکنی
ا. ت:عیییی بابا
من رفتم بخوابم شب بخیر
جیمین:وایس منم بیام
و رفتن خوابیدن مث بچه آدم منحرف نشید*
صب بیدار شدم
رفتم دستشوی
کارامو کردم
جیمین:صب بخیر
ا. ت:بیا صبحونه
۴.۴k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.