درنگ پسرک جلوی خانمی را میگیرد و با التماس میگوید

#درنگ پسرک جلوی خانمی را میگیرد و با التماس میگوید :
خانم، تو رو خدا یه شاخه گل بخرید
زن در حالی که گل را از دستش میگرفت نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد!
پسرک گفت، زیباست، چه کفش های قشنگی دارید !
زن لبخندی زد و با غرور گفت : بله، برادرم برایم خریده است، دوست داشتی جای من بودی ؟
پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت :
نه، ولی دوست داشتم جای برادرت بودم، تا من هم برای خواهرم کفش میخریدم
دیدگاه ها (۴)

#حکایت پادشاهی قصد نوشیدن آب از جويباری را داشت ، شاهينش به ...

کامنت کنید 😊#نوستالژی

محسن کیایی و برادرش #هنرمندان

رضاکیانیان #هنرمندان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط