진정한 사랑❤
진정한 사랑❤
P~۴۵
جیمین و ته:وقتشه
جینا:چی
جیمین:اون پسره
ته:کیه
هانا:خب.....
ته:خب چی
جینا:من به اون پسره گفتم بیاد بهش پول دادم
جیمین:تا!؟🤨
جینا:حرصه شمارو دراریم
هانا:چون شما با دختر بودیم
جینا:شما با دخترا میگردین ما چرا نباید با یه پسر دوست باشیم
جیمین:بیب ما با دخترا نمیگردیم اونا کارمندا شرکت......
جینا:بسه باشه حالا هم ما هم شما همو بخشیدیم حوصله جنگ و دعوا و... ندارم بریم به مهمونیمون الان تموم میشه
هانا:موافقم
جیمین:اوک*بعد رفتن*
کوک:چه عجب بلاخره
جینا:ولی کوک زود دست به کار شدی ها😉
جویی:یااا هنوز بدنم درد میکنه
جیمین:چیکارش کردی به منم بگو
جینا:🙂
کوک:*سرخ شدن *
بعد مهمونی:
عمارت جِمِن:
اتاقه مشترکشون:
لباسشون رو عوض کردن و رفتن رو تخت
جینا:اخیش تموم شد
جیمین:بیب
جینا:هوم
جیمین:منم بچه میخوام🥺
جینا:هنو زوده
جیمین:پس کی ببین جونگ کوک داره بابا میشه ته هم که دوتا بچه داره
جینا:الان نه بزار بزار چند ماه بگذره
جیمین:پس دو هفته دیگه کارم رو میکنم حالا حرف نباشه و بخواب.......
*و خوابیدن *
صبح:
............
عصر ساعت ۳:۰۰:
یکی در زد:
جینا:اجوما ببین کیه
&چشم
&سلام خوش اومدین بفرمایید*اومدن تو و نشستن رو مبل و جینا هم نشست روبرو شون*
م.ج:سلام دخترم حالت خوبه
جینا:سلام مادر جان من خوبم شما چی
م.ج:منم خوبم *جیمین اومد *
جیمین:سلام*نشست بغله جینا*
م.ب.ج:او پس تو جینایی
جینا:بله
م.ب.ج:چه دختره خوشگلی خب ما اومدیم.....
م.ج:باهم بریم خرید اگه وقتتون ازاده
جینا:وقته من همیشه باز اینه که همیشه سرش شلوغه
م.ب.ج:چی یعنی تو تو خونه تنهایی و بیرونم نمیری
جینا:درسته
م.ج:جیمین😡*عصبی*
جیمین:اون خودش نمیره من میگم برو
جینا:کاملا تابلوعه🙄
م.ب.ج:خب اگه الان بیکاری بیاین بریم خرید
جینا:اوکه
*و خلاص ه دیگه......... *
🙂میدونم الان دارین حرص میخورین که داستان رو قط کردم🙂
🥳یه پارت دیگه فصل دو شروع میشه چند دقیقه دیگه پارت بعد رو میزارم و تیزر فصل دو یوهوووو🥳
😉لایک کامنت حمایت فراموش نشه تا بعد😉
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
P~۴۵
جیمین و ته:وقتشه
جینا:چی
جیمین:اون پسره
ته:کیه
هانا:خب.....
ته:خب چی
جینا:من به اون پسره گفتم بیاد بهش پول دادم
جیمین:تا!؟🤨
جینا:حرصه شمارو دراریم
هانا:چون شما با دختر بودیم
جینا:شما با دخترا میگردین ما چرا نباید با یه پسر دوست باشیم
جیمین:بیب ما با دخترا نمیگردیم اونا کارمندا شرکت......
جینا:بسه باشه حالا هم ما هم شما همو بخشیدیم حوصله جنگ و دعوا و... ندارم بریم به مهمونیمون الان تموم میشه
هانا:موافقم
جیمین:اوک*بعد رفتن*
کوک:چه عجب بلاخره
جینا:ولی کوک زود دست به کار شدی ها😉
جویی:یااا هنوز بدنم درد میکنه
جیمین:چیکارش کردی به منم بگو
جینا:🙂
کوک:*سرخ شدن *
بعد مهمونی:
عمارت جِمِن:
اتاقه مشترکشون:
لباسشون رو عوض کردن و رفتن رو تخت
جینا:اخیش تموم شد
جیمین:بیب
جینا:هوم
جیمین:منم بچه میخوام🥺
جینا:هنو زوده
جیمین:پس کی ببین جونگ کوک داره بابا میشه ته هم که دوتا بچه داره
جینا:الان نه بزار بزار چند ماه بگذره
جیمین:پس دو هفته دیگه کارم رو میکنم حالا حرف نباشه و بخواب.......
*و خوابیدن *
صبح:
............
عصر ساعت ۳:۰۰:
یکی در زد:
جینا:اجوما ببین کیه
&چشم
&سلام خوش اومدین بفرمایید*اومدن تو و نشستن رو مبل و جینا هم نشست روبرو شون*
م.ج:سلام دخترم حالت خوبه
جینا:سلام مادر جان من خوبم شما چی
م.ج:منم خوبم *جیمین اومد *
جیمین:سلام*نشست بغله جینا*
م.ب.ج:او پس تو جینایی
جینا:بله
م.ب.ج:چه دختره خوشگلی خب ما اومدیم.....
م.ج:باهم بریم خرید اگه وقتتون ازاده
جینا:وقته من همیشه باز اینه که همیشه سرش شلوغه
م.ب.ج:چی یعنی تو تو خونه تنهایی و بیرونم نمیری
جینا:درسته
م.ج:جیمین😡*عصبی*
جیمین:اون خودش نمیره من میگم برو
جینا:کاملا تابلوعه🙄
م.ب.ج:خب اگه الان بیکاری بیاین بریم خرید
جینا:اوکه
*و خلاص ه دیگه......... *
🙂میدونم الان دارین حرص میخورین که داستان رو قط کردم🙂
🥳یه پارت دیگه فصل دو شروع میشه چند دقیقه دیگه پارت بعد رو میزارم و تیزر فصل دو یوهوووو🥳
😉لایک کامنت حمایت فراموش نشه تا بعد😉
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
۴.۱k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.