رسم غریبی بود

رسم غریبی بود.....
هم آغوشی چشم من با تو...
خواستیم قصه غربت را.....
به پایان ببریم
قصه دلتنگی آغاز شد.....
آری....
شهر نگاهت.....
عجیب غریب نواز بود...
دیدگاه ها (۳)

ﺑـﻌﻀـﯿـﺎ """ﺧﯿـﺎﻧـﺖ """ ﺭﻭ ﺑـﺎ ﺧﯿـﺎﻧـﺖ ﺟـﻮﺍﺏ ﻣـﯿـﺪﻥﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺎ ...

دلم مے سوزد وقتے میبینم توےِ شهردارےحقوقِآنهایے کہ جدول حل م...

دستت را به من بده... حالا بیا باهــم کمی کنار لحظه هایم قدم ...

عاقبت روزے مزارسرد من،معدن رنجے برایت مےشود،عکس من باآخرین ل...

از جایی به بعد، آدم یاد می‌گیردبعضی جمله‌ها پایان یک رابطه ن...

معشوقه دشمنP³⁸جسا از اتاقش بیرون اومد.لباس کوتاه مشکی رنگی ک...

تایپ کردیم و تایپ و تایپ...نوشتیم و نوشتیم و نوشت...تمامِ اح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط