𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝²⁹
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
پسر دستان عشقش را گرفت ...
یکسال تلاش کرد تا با دختر نشان کرده ازدواج کند ...اما پدرش مخالفت کرد!
_________________________________________________________
حرکت کردند...
حرکت کردند به سرزمینی دور دست ...
دور از دسترس قدرت ...
دور از دسترس ثروت ...
دور از دسترس آدمیان ...
برای به دست آوردن دستانی که گره خورده بود به هم....
برای به دست آوردن آزادی ...
برای به دست آوردن هم ...
دستانش را گرفت و به چشمان معصوم معشوقه اش نگاه کرد ...
موهای موج دار دخترک با جهت باد حرکت میکرد ...
پسر دلش نخواست مردی آن همه زیبایی را ببیند ...
سربندش را باز کردو دور موهای دخترش بست ...
بوسه ای بر پیشانی دختر زد ...
..........................................................................................
شب از نیمه گذشته بود ...
اسب ها را جایی بست ...
در نزدیکیشان مسافر خانه ای بود ...
سویا دختر شجاعی بود !
اما از نگاه های اطرافش ترسیده بود ...
هرچه نباشد او یک اشراف زاده است که لای پر قو بزرگ شده بود !
پشت مردش قایم شده بود و مچ دستانش را فشرد ...
سویا به آرامی گفت :یاع پارک جیمین من می ترسم ...
𝙿𝚊𝚛𝚝²⁹
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
پسر دستان عشقش را گرفت ...
یکسال تلاش کرد تا با دختر نشان کرده ازدواج کند ...اما پدرش مخالفت کرد!
_________________________________________________________
حرکت کردند...
حرکت کردند به سرزمینی دور دست ...
دور از دسترس قدرت ...
دور از دسترس ثروت ...
دور از دسترس آدمیان ...
برای به دست آوردن دستانی که گره خورده بود به هم....
برای به دست آوردن آزادی ...
برای به دست آوردن هم ...
دستانش را گرفت و به چشمان معصوم معشوقه اش نگاه کرد ...
موهای موج دار دخترک با جهت باد حرکت میکرد ...
پسر دلش نخواست مردی آن همه زیبایی را ببیند ...
سربندش را باز کردو دور موهای دخترش بست ...
بوسه ای بر پیشانی دختر زد ...
..........................................................................................
شب از نیمه گذشته بود ...
اسب ها را جایی بست ...
در نزدیکیشان مسافر خانه ای بود ...
سویا دختر شجاعی بود !
اما از نگاه های اطرافش ترسیده بود ...
هرچه نباشد او یک اشراف زاده است که لای پر قو بزرگ شده بود !
پشت مردش قایم شده بود و مچ دستانش را فشرد ...
سویا به آرامی گفت :یاع پارک جیمین من می ترسم ...
۲.۷k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.