بدان که زیبایی


بدان که زیبایی
زیبا
الهه ای متجلی در ابدیتی
که به من تعلق دارد.
زیبایی،
تا ابد به همراه تو خواهد بود
و هر گاه که یادت کنم
زیبا و زیباتر در نظرم تجلی خواهی یافت،
شاید این آخرین هدیه خداوندگار است از برای آفریده‌ای که در این لحظات
در خیال و خاطره با همه ترس‌هایش غوطه‌ور است
و هیچ ندارد
مگر سودای عشقی
اینچنین درآمیخته با وهم و خیال،
واپسین نگاهت
آتش افروخت بر هیمه‌ی این جانِ گمراه و گناه آلود
و چه دور و دَست نیافتنی می‌نماید رفتنت،
محو شدنت در انبوه این جنجال و هیاهوی پوچی
که احاطه کرده مرا این جا.
یادت ؛
بودن و بازگشتت را نوید می‌دهد
از ژرفنای امواج خروشان ترس و فقدان.
من اینجایم
و آماده‌ام تا از اعماق مخوف ترین دخمه‌ی ممکنِ هستی،
فریاد برآرم.
زیبا
بانوی زیبا
در انتهای بزرگراهِ هزار پیچ وهم و نگاهم
باری دگر خواهم ایستاد
و ایستاده در محضرِ خورشید اعتراف خواهم نمود
که با تو رهایم
و تو تجلی عشقی هستی در قلمرو احساسم.
تو کلامی پر طنین
آرزویی دیگرگون
حادثه‌ای سترگی درمیان همه بن بستها
و تنگنای جان
و این دخمه ی تاریک.

زیبا
راه خروج از این تاریکی ها را
تو نشانم ده.


#محمدامین_مرشدزاده


دیدگاه ها (۱)

‌گفتی که نخواهیم ترا گر بت چینیظنم نه چنان بود که با ما تو چ...

‌تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کنکه بضاعتی نداریم و فکنده‌...

‌عطرِ تو می‌چکد از آینه وقتی لمسِ دست وُ تنفسِ آِه بر نقشِ ص...

‌جِلو خودم را نگاه کردمدر جمعیت تو را دیدممیان گندم‌ها تو را...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط