شعر

شعــــر



ای بهارِ روزگارم، هدیه‌ی پاییز من..
پاره‌ی جانم، قرارم، عشق شورانگیز من..

با وجودت آیه‌های شعر در من جان گرفت..
ای دو چشمانت خمار و از غزل لبریز من..

بودنت رنگ و لعابی تازه بر جان من است..
با "تو" معنا می‌شوم، ای شعر روح‌انگیز من..

ای نگاهت جان پناه خستگی های تنم..
برق چشمان تو شد رؤیای سحرآمیز من..

در کنارت مست مستم ای شراب سرخرنگ
با تو هوشیاری کجا؟ عطر خیال انگیز من..

ای که دنیا در میانِ بوسه‌ات زندانی است ..
پر کن از آغوش و لب ،پیمانه‌ی ناچیز من..

طرح لبخندت،غم و دلخستگی را می‌بَرد..
جان فدای خنده‌ات، ای ابرِ گوهر ریز من..

گاه شبها را به یادت خیره می‌مانم به در..
تا تو برگردی کنارم، ماه رستاخیز من..

لحظه‌ها از دوری‌ات آواز غم سر می‌دهم..
می‌کُشد آخر مرا این ناله‌ی یکریز من..💙💜


🕊
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

┄┅┅┄┅✽♥️✼┅┄┅┅┄
دیدگاه ها (۰)

ای سرو جان‌گرفتهٔ باغ کتاب‌هاخاتون غرفه‌های نگارينِ خواب‌هاز...

به چشمهات بگو کم دل مرا بدَرَندنباید اینهمه ارزان مرا ز من ب...

📸 لاشک، نوشهر، مازندران

خانومه برای شوهرش کیک درست کرده، مَرده عکسشو گذاشته تو اینتر...

ای غم! تو با این کاروان ِ سوگواران تا کجا همراه می آیی ؟ دیگ...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط