رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:18
یونگی:من و لونا به نامجون نگاه کردیم و با حالت سوالی پرسیدیم:چه نقشه ای؟
نامجون:ما ی سری وسایل از گاراژ جمع کردیم و بخاطر اوضاع که پیش اومد و نداشتن وقت اونها رو برسی نکردیم میتونیم با استفاده از اونا و اجرای چند آزمایش محل مربوط رو پیدا کنیم و به اونجا بریم اما اینبار باید نقشه امون قوی تر از قبلی باشه طوریکه نفهمن
یونگی:اره من اینا رو فراموش کردم وسایل داخل اتاقم تو کشوی میزمن
لونا:بریم برا نقشه جدید
سوهی:چشامو کم کم باز کردم دیدم خیلی تار بود چندبار پلک زدم اما هنوز دیدم تار بود و سردرد به شدت زیادی داشتم تو این فکرا بودم که صدای کسی منو به خودش جلب کرد
جی هوپ:میبینم بلاخره بیدار شدی
جین:هوی خرگوشک بیدار شو دیگه اه اه،دیگه چی میخوای ببین کی اومده دیدنت بلند شو بچه
سوهی:دیدم کم کم داشت برمیگشت،اه خیلی وقته غر غر های جین رو نشنیده بودم دوباره شروع کرد تا سرمو برگردوندم با فرمانده کل سپاه ویژه روبه رو شدم
وای خدای من یعنی الان اومده دیدنم،اومدم پاشم تعظیم کنم اما با دردی که توی پهلوم پیچید برگشتم سرجام و اخی از سر درد گفتم
جی هوپ:بمون سرجات نمیخواد بلند بشی اینبار بد آسیب دیدی
سوهی:سلام فرمانده خوشحالم میبینمتون،ببخشید نمیتونم بلند بشم
جین:ما اینجا هویجیم
سوهی:روبه جین و کردم و زیر لب یواش گفتم:یکم ساکت باش تو
جین:گگگگگگگ
جی هوپ:منم خوشحالم که سالمی
سوهی:لازم نبود به خودتون زحمت بدید بیاید اینجا
جی هوپ:بیا بچه این حرفا بینمون نیست ما که اول از همه دوستیم بعد همکار
سوهی:بله همینطوره،واقعا خوشحالم کردید با اومدنتون
جیهوپ:خب ببینم الان که اومدم نمیخوای دعوتم کنی نهار
سوهی:ام چرا بله حتما،جین میتونی برام ویلچر بیاری
جین:بعد من براش ویلچر بیارم ،باشه
رفتم براش ی ویلچر اوردم و با هزارتا بدبختی به کمک میا نشوندیمش
میا:هوی دختر میدونی چقدر نگرانت شدیم خیلی بدی چرا اینقدر طولش دادی تا بیدار شدی
سوهی:برو یقه ی قاتل رو بگیر من چیکار دارم با اینحال الان دیگه بیدار شدم دیگه اینقدرطولش نمیدم نگران نباش
جیمین:من چی؟منننن؟منم نگرانت بودم بخداااااااا ببین منو حتی دستام لاغر تر شدن بس که نگرانت شدم مننننننننن منوووووو بببینننننننننن یک شخص گنده ای به اسم جیمین اینجا هستتتاااااااااا
سوهی:دیدمت جوجه ی کیوت ببینم اون دستای تپل و کوچولوتو هنوز که همونن به نظرم تو همون کوچیک بمون بهتره نمیخواد بزرگ بشی باشه
جیمین:انگاری این بیهوشی روی تو تاثیر نذاشته
سوهی:من همونم که هستم
تهیونگ:بله از قبل لجبازی شدی
سوهی:عه تهیونگ چطوری پسر؟چقدر دلم برات تنگ شده؟
تهیونگ:خوبم تو در چه حالی؟آه منم دلم خیلی برات تنگ شده
میا و جین و جیمین:جااااااااااااااااانمممممممممممممممممم،دلت برا این تنگ شدهههههاهههههااهههههههههه؟پس ما چییییییییی؟
تهیونگ:هاهاهاها😂😂😂😂حسود هرگز نیاسود،حسودا حسودی نکنید من فرق میکنم
سوهی:چیه چتونه؟اون بهتر از شماست اما باشه بابا دلم برا شما هم تنگ شده، برا جین غر غرو برا لونا و میا ی گراز برا جیمین جوجه کیوت و برا یونگی مودی و نامجون خرابکار و خرگوش عضله ای اون کجاست؟
میا و جیمین و جین:خوبه
جی هوپ:پس من چی دلت برا منم تنگ نشده!؟
سوهی:اوه صد در صد میتونید از بچه ها هم بپرسید همیشه به فکرتوتم
جی هوپ:اوهوم حالا قبول شد
سوهی:جوابمو ندادید بانی عضله ای کجاست؟همینکه سوالمو پرسیدم به رستوران رسیدیم و اونجا نشستیم هیچکدومشون جوابمو نداد:چرا...حرفم با اومدن پیامی به گوشیم نصفه موند گوشیم رو دراوردم و به صفحه نگاه کردم از ی ناشناس بود باز کردم که با پیامی که خوندم تعجب کردم،نوشته بود:میدونم الان بعد ۳ روز از کما بیدار شدی ا الان تو رستوران بیمارستانی و با همکارای بز مثل خودت نشستی اما ی بز دیگه اینجا هست که پیش منه عضله هاشو خوب باد کرده خودت میدونی میتونی کاری کنم اون عضله های باد شدش بوممممم منفجر بشن و بیفتن رو زمین اگه میخوای چیزیش نشه بدون سر و صدا و بدون اینکه به کسی بگی بیا به آدرسی که بهت میگم همونطور که میدونی به همه جا دسترسی دارم
پس فک نکن میتونی زرنگی کنی و به بقیه بگی و نقشه داشته باشی چون الان میدونم کجایی و با کی هستی،اگه میخوای جون این بز رو نجات بدی بهم بگو
از نهارت با فرمانده لذت ببر
خدای من،برا همینه کسی جوابمو نمیده باید عادی رفتار کنم و بگم اوضاع کنترل شدست و خودم دست به کار بشم برا همین ی لبخند ساختگی زدم و
#اسمان_شب
#BTS
#part:18
یونگی:من و لونا به نامجون نگاه کردیم و با حالت سوالی پرسیدیم:چه نقشه ای؟
نامجون:ما ی سری وسایل از گاراژ جمع کردیم و بخاطر اوضاع که پیش اومد و نداشتن وقت اونها رو برسی نکردیم میتونیم با استفاده از اونا و اجرای چند آزمایش محل مربوط رو پیدا کنیم و به اونجا بریم اما اینبار باید نقشه امون قوی تر از قبلی باشه طوریکه نفهمن
یونگی:اره من اینا رو فراموش کردم وسایل داخل اتاقم تو کشوی میزمن
لونا:بریم برا نقشه جدید
سوهی:چشامو کم کم باز کردم دیدم خیلی تار بود چندبار پلک زدم اما هنوز دیدم تار بود و سردرد به شدت زیادی داشتم تو این فکرا بودم که صدای کسی منو به خودش جلب کرد
جی هوپ:میبینم بلاخره بیدار شدی
جین:هوی خرگوشک بیدار شو دیگه اه اه،دیگه چی میخوای ببین کی اومده دیدنت بلند شو بچه
سوهی:دیدم کم کم داشت برمیگشت،اه خیلی وقته غر غر های جین رو نشنیده بودم دوباره شروع کرد تا سرمو برگردوندم با فرمانده کل سپاه ویژه روبه رو شدم
وای خدای من یعنی الان اومده دیدنم،اومدم پاشم تعظیم کنم اما با دردی که توی پهلوم پیچید برگشتم سرجام و اخی از سر درد گفتم
جی هوپ:بمون سرجات نمیخواد بلند بشی اینبار بد آسیب دیدی
سوهی:سلام فرمانده خوشحالم میبینمتون،ببخشید نمیتونم بلند بشم
جین:ما اینجا هویجیم
سوهی:روبه جین و کردم و زیر لب یواش گفتم:یکم ساکت باش تو
جین:گگگگگگگ
جی هوپ:منم خوشحالم که سالمی
سوهی:لازم نبود به خودتون زحمت بدید بیاید اینجا
جی هوپ:بیا بچه این حرفا بینمون نیست ما که اول از همه دوستیم بعد همکار
سوهی:بله همینطوره،واقعا خوشحالم کردید با اومدنتون
جیهوپ:خب ببینم الان که اومدم نمیخوای دعوتم کنی نهار
سوهی:ام چرا بله حتما،جین میتونی برام ویلچر بیاری
جین:بعد من براش ویلچر بیارم ،باشه
رفتم براش ی ویلچر اوردم و با هزارتا بدبختی به کمک میا نشوندیمش
میا:هوی دختر میدونی چقدر نگرانت شدیم خیلی بدی چرا اینقدر طولش دادی تا بیدار شدی
سوهی:برو یقه ی قاتل رو بگیر من چیکار دارم با اینحال الان دیگه بیدار شدم دیگه اینقدرطولش نمیدم نگران نباش
جیمین:من چی؟منننن؟منم نگرانت بودم بخداااااااا ببین منو حتی دستام لاغر تر شدن بس که نگرانت شدم مننننننننن منوووووو بببینننننننننن یک شخص گنده ای به اسم جیمین اینجا هستتتاااااااااا
سوهی:دیدمت جوجه ی کیوت ببینم اون دستای تپل و کوچولوتو هنوز که همونن به نظرم تو همون کوچیک بمون بهتره نمیخواد بزرگ بشی باشه
جیمین:انگاری این بیهوشی روی تو تاثیر نذاشته
سوهی:من همونم که هستم
تهیونگ:بله از قبل لجبازی شدی
سوهی:عه تهیونگ چطوری پسر؟چقدر دلم برات تنگ شده؟
تهیونگ:خوبم تو در چه حالی؟آه منم دلم خیلی برات تنگ شده
میا و جین و جیمین:جااااااااااااااااانمممممممممممممممممم،دلت برا این تنگ شدهههههاهههههااهههههههههه؟پس ما چییییییییی؟
تهیونگ:هاهاهاها😂😂😂😂حسود هرگز نیاسود،حسودا حسودی نکنید من فرق میکنم
سوهی:چیه چتونه؟اون بهتر از شماست اما باشه بابا دلم برا شما هم تنگ شده، برا جین غر غرو برا لونا و میا ی گراز برا جیمین جوجه کیوت و برا یونگی مودی و نامجون خرابکار و خرگوش عضله ای اون کجاست؟
میا و جیمین و جین:خوبه
جی هوپ:پس من چی دلت برا منم تنگ نشده!؟
سوهی:اوه صد در صد میتونید از بچه ها هم بپرسید همیشه به فکرتوتم
جی هوپ:اوهوم حالا قبول شد
سوهی:جوابمو ندادید بانی عضله ای کجاست؟همینکه سوالمو پرسیدم به رستوران رسیدیم و اونجا نشستیم هیچکدومشون جوابمو نداد:چرا...حرفم با اومدن پیامی به گوشیم نصفه موند گوشیم رو دراوردم و به صفحه نگاه کردم از ی ناشناس بود باز کردم که با پیامی که خوندم تعجب کردم،نوشته بود:میدونم الان بعد ۳ روز از کما بیدار شدی ا الان تو رستوران بیمارستانی و با همکارای بز مثل خودت نشستی اما ی بز دیگه اینجا هست که پیش منه عضله هاشو خوب باد کرده خودت میدونی میتونی کاری کنم اون عضله های باد شدش بوممممم منفجر بشن و بیفتن رو زمین اگه میخوای چیزیش نشه بدون سر و صدا و بدون اینکه به کسی بگی بیا به آدرسی که بهت میگم همونطور که میدونی به همه جا دسترسی دارم
پس فک نکن میتونی زرنگی کنی و به بقیه بگی و نقشه داشته باشی چون الان میدونم کجایی و با کی هستی،اگه میخوای جون این بز رو نجات بدی بهم بگو
از نهارت با فرمانده لذت ببر
خدای من،برا همینه کسی جوابمو نمیده باید عادی رفتار کنم و بگم اوضاع کنترل شدست و خودم دست به کار بشم برا همین ی لبخند ساختگی زدم و
۱۰.۴k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.