پارت۴۴
پارت۴۴
وقتی در خونه رو باز کردن همه چی تاریک بود تا اینکه یوری به اه لام گفت چراغ و روشن کنه و وقتی چراغا روشن شد یوری با کلی بادکنک و تزئینات مواجه شد و دید که همه براش تولد گرفته بودن اون حتی تولدش یادش رفته بود و با اینکار خوشحال شد
یوری:این.....این واقعا برای منه(ذوق)
جونگکوک:بله برای خوده خودته
همه باهم:تولدت مبارکککک
یوری:اااه ...ممنونمممم ازهمتون
وجینگ یی محکم بغلش کرد
یوری:ایییییی دیوونه من درد دارم
جینگ یی:مگه خوب نشدی
یوری:از بیمارستان مرخص شدم ولی خیلی درد داره
جینگ یی:باشه بابا توهم انگار خوردمت
جیمین:خب بیا بشین
یوری:باشه
و شروع کردن به گفتن تولدت مبارک و اهنگ خوندن و بعد از کلی حرف زدن کیک و تقسیم کردن و خوردن تا اینکه نوبت رسید کادو ها یوری کادوهای همه رو باز کرد و هرکسی برای یوری هرچیزی آورده بود تا اینکه نوبت رسید به آخرین نفر رسید که تهیونگ بود
یوری:خب ببینم این یکی چیه
تهیونگ:صبرکن
یوری:هان چرا
جونگکوک:خب زودباش
مادرخونده دوم:نگران نباش اروم باش
پدرکوک:نفس عمیق
تهیونگ:اوکی اوکی خب الان میگم
یودی:زودتر بگو درد دارم میخوام بخوابم نه نه شوخی کردم به دل نگیر بگو
تهیونگ:یوری خب من عه ام ام
جیمین:بگو
تهیونگ:یوری با من قرار میزاری من عاشقتم بینهایت
یوری جوری جلوی تهیونگ ایستاده بود که انگار خشکش زده بود
ای می:یوری یوری
ایری:خوبی دختر آهای
که جینگ یی محکم زد تو گوش یوری
یوری:زهرمار مرض درد من درد دارم عه بعد تو میزنی اره
جینگ یی:چته بابا بیا بخورم معلوم نی کجایی
یوری:همینجام خب برگردیمبه بحث خودمون
نامجون:جواب
یوری:تو الان عاشقمی هه منکه الان ۱۰ساله که عاشقتم و دوست دارم تو تمام زندگیمی از همون بچگی
تهیونگ:پس
یوری:اره باهات قرار میزارم زندگیم
تهیونگ:عاشقتم
و یوری و بغل میکنه و تو هوا میچرخونه
یوری:خب خب بزارم زمین واقعا درد دارم
تهیونگ:باشه ببخشید
جونگکوک:ببوسش
جینگ یی:ببوسش
و همه باهم:ببوسید همو
که نگاه های یوری و تهیونگ بهم دیگه قفل شد که شروع به کیس رفتن کردن بعد ۳مین جدا شدن
جونگکوک:خب حالا منم میخوام یچیزی بگم
و همهنگاها برگشت سمت جونگکوک کهجلوی جینگ یی ایستاده بود
جونگکوک:جینگ یی دوست دارم باهام قرار میزاری
جینگ یی:معلومه عشقم
همه:اووو
و دست زدن براشون
خلاصهاونشب خیلی بهشون خوش گذشت و دیگه دیروقت بود و قرار بودکه همه برن خونه هاشون همه رفتن و فقط جینگ یی و جونگکوک و تهیونگ موندن چون مثلا میخواستن مراقب یوری باشن یوری رفت تو اتاقش و به سختی یه دوش کوتاه گرفت و موهاش و خشک کرد و لباس خواب هاش و پوشیدم و دراز کشید سرتخت ولی خوابش نمیبرد تا میخواست خوابش ببره
.............
وقتی در خونه رو باز کردن همه چی تاریک بود تا اینکه یوری به اه لام گفت چراغ و روشن کنه و وقتی چراغا روشن شد یوری با کلی بادکنک و تزئینات مواجه شد و دید که همه براش تولد گرفته بودن اون حتی تولدش یادش رفته بود و با اینکار خوشحال شد
یوری:این.....این واقعا برای منه(ذوق)
جونگکوک:بله برای خوده خودته
همه باهم:تولدت مبارکککک
یوری:اااه ...ممنونمممم ازهمتون
وجینگ یی محکم بغلش کرد
یوری:ایییییی دیوونه من درد دارم
جینگ یی:مگه خوب نشدی
یوری:از بیمارستان مرخص شدم ولی خیلی درد داره
جینگ یی:باشه بابا توهم انگار خوردمت
جیمین:خب بیا بشین
یوری:باشه
و شروع کردن به گفتن تولدت مبارک و اهنگ خوندن و بعد از کلی حرف زدن کیک و تقسیم کردن و خوردن تا اینکه نوبت رسید کادو ها یوری کادوهای همه رو باز کرد و هرکسی برای یوری هرچیزی آورده بود تا اینکه نوبت رسید به آخرین نفر رسید که تهیونگ بود
یوری:خب ببینم این یکی چیه
تهیونگ:صبرکن
یوری:هان چرا
جونگکوک:خب زودباش
مادرخونده دوم:نگران نباش اروم باش
پدرکوک:نفس عمیق
تهیونگ:اوکی اوکی خب الان میگم
یودی:زودتر بگو درد دارم میخوام بخوابم نه نه شوخی کردم به دل نگیر بگو
تهیونگ:یوری خب من عه ام ام
جیمین:بگو
تهیونگ:یوری با من قرار میزاری من عاشقتم بینهایت
یوری جوری جلوی تهیونگ ایستاده بود که انگار خشکش زده بود
ای می:یوری یوری
ایری:خوبی دختر آهای
که جینگ یی محکم زد تو گوش یوری
یوری:زهرمار مرض درد من درد دارم عه بعد تو میزنی اره
جینگ یی:چته بابا بیا بخورم معلوم نی کجایی
یوری:همینجام خب برگردیمبه بحث خودمون
نامجون:جواب
یوری:تو الان عاشقمی هه منکه الان ۱۰ساله که عاشقتم و دوست دارم تو تمام زندگیمی از همون بچگی
تهیونگ:پس
یوری:اره باهات قرار میزارم زندگیم
تهیونگ:عاشقتم
و یوری و بغل میکنه و تو هوا میچرخونه
یوری:خب خب بزارم زمین واقعا درد دارم
تهیونگ:باشه ببخشید
جونگکوک:ببوسش
جینگ یی:ببوسش
و همه باهم:ببوسید همو
که نگاه های یوری و تهیونگ بهم دیگه قفل شد که شروع به کیس رفتن کردن بعد ۳مین جدا شدن
جونگکوک:خب حالا منم میخوام یچیزی بگم
و همهنگاها برگشت سمت جونگکوک کهجلوی جینگ یی ایستاده بود
جونگکوک:جینگ یی دوست دارم باهام قرار میزاری
جینگ یی:معلومه عشقم
همه:اووو
و دست زدن براشون
خلاصهاونشب خیلی بهشون خوش گذشت و دیگه دیروقت بود و قرار بودکه همه برن خونه هاشون همه رفتن و فقط جینگ یی و جونگکوک و تهیونگ موندن چون مثلا میخواستن مراقب یوری باشن یوری رفت تو اتاقش و به سختی یه دوش کوتاه گرفت و موهاش و خشک کرد و لباس خواب هاش و پوشیدم و دراز کشید سرتخت ولی خوابش نمیبرد تا میخواست خوابش ببره
.............
۳.۷k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.