دیشب با خدا دعوایم شد و با هم قهر کردیم

دیشب با خدا دعوایم شد و با هم قهر کردیم

فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد

رفتم گوشه ای نشستم و چند قطره اشک ریختم و خوابم برد

صبح که بیدار شدم مادرم گفت :

نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می آمد
دیدگاه ها (۳)

سلامتی اعدامی که #جرم رفیقش رو گردن گرفتبالای #چوبه ی #دار ا...

#به بعضیا ﺑﺎس ﮔﻔﺖ :#ﻋﺰﯾﺰﻡ #ﻣﻦ #ﺍﺯ #ﺧﯿﻠﯿﺎ #خوشم #ﻧﻤﯿﺎد #ﻭﻟﯽ #...

دقیقا#DoKhiii

#Esteghlaliam💙

جیمین فیک زندگی پارت ۴۵#

فیک پدرخوانده پارت۶غذا ها رسیدن جیمین فوری به سمتم اومد و غذ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 37ویو ات*رفتم توی اتاقمو درو بستمو پش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط