ویو نامجون
ویو نامجون
منم همراه ات از خونه زدم بیرون تا موضوع رو بهفمم که ماشین زد بهش
سریع آمبولانس و خبر کردم و بعد ۵مین رسیدن توی همین حین جین هم رسید و بهش گفتم کارا رو انجام بده و بفهمه باعث و بانی این کار کیه .
با ات سوال آمبولانس شدیم توی راه دکترا سعی میکنم که فقط بتونن ات رو نجات بده رسیدیم به بیمارستان خیلی سریع بردنش به اتاق عمل شش ساعت توی اتاق عمل بود و بعد دکتر در آمد سریع به سمتش رفتم و گفتم
نامجون:حال ات چطوره .؟
دکتر:عمل موفقیت آمیز بود اما اینکه بهوش بیاد رو نمیتونم تضمین کنم
نامجون:باید بهوش بیاد مگر نه این بیمارستان و روی سرت خراب میکنم
دکتر:قـ.ر قـربان
نامجون:میتونم برم ببینمش ؟
دکتر:بله قربان
نامجون:کدوم اتاقه ؟
دکتر:آخر راه رو سمت راست
ویو نامجون
سمت اتاقش حرکت کردم با ترس و استرس از یه طرف ازش ناراحت بودم از یه طرفم از خودم در اتاقو باز کردم و آروم وارد اتاق شدم نگاهی بهش کردم زندگی من روی تخت بیمارستان بود چطوری باهاش اینکارو کردم از کجا معلوم اون عکس فیک نبود دستاشو گرفتم و به قلبم نزدیک کردمو یه قطره اشکم روی دستش ریخت که جین زنگ زد
مکالمه جین و نامجون؛
جین:آلو نامی حالت خبه؟
نامجون:اوکیم پیداش کردی؟
جین:اول یه موضوع عکس فیک بوده و فوتوشاپ شده بودهرو احتمالا کار الکس بوده اینو یادت باشه تا بگم بقیشو مسی که به ات زده رو گرفتیم یه مرد مسنه وقتی دلیلشو پرسیدیم گفت که به مرد بهم دستور داد و شمارشو بهم داد
نامجون:شماره ماله کی بوده؟
جین:الکس .
نامجون:تو که بهش اعتماد داشتی.!
جین:وایسا بقیشو بگم الکسو کلی شکنجه کردم از زیر زبونش کشیدم که کاره یونا بوده اون مادرش سرطان داره و هزینه های درمانی خیلی بالاس برا همین این کارو کرده
نامجون:اوکی یونا رو میگیری؟
جین:یادت رفته پدرش کیه .؟
جین :کار اسونی نیس
نامجون:,من یه نقشه دارم
جین:بگو میشنوم
نامجون:.
منم همراه ات از خونه زدم بیرون تا موضوع رو بهفمم که ماشین زد بهش
سریع آمبولانس و خبر کردم و بعد ۵مین رسیدن توی همین حین جین هم رسید و بهش گفتم کارا رو انجام بده و بفهمه باعث و بانی این کار کیه .
با ات سوال آمبولانس شدیم توی راه دکترا سعی میکنم که فقط بتونن ات رو نجات بده رسیدیم به بیمارستان خیلی سریع بردنش به اتاق عمل شش ساعت توی اتاق عمل بود و بعد دکتر در آمد سریع به سمتش رفتم و گفتم
نامجون:حال ات چطوره .؟
دکتر:عمل موفقیت آمیز بود اما اینکه بهوش بیاد رو نمیتونم تضمین کنم
نامجون:باید بهوش بیاد مگر نه این بیمارستان و روی سرت خراب میکنم
دکتر:قـ.ر قـربان
نامجون:میتونم برم ببینمش ؟
دکتر:بله قربان
نامجون:کدوم اتاقه ؟
دکتر:آخر راه رو سمت راست
ویو نامجون
سمت اتاقش حرکت کردم با ترس و استرس از یه طرف ازش ناراحت بودم از یه طرفم از خودم در اتاقو باز کردم و آروم وارد اتاق شدم نگاهی بهش کردم زندگی من روی تخت بیمارستان بود چطوری باهاش اینکارو کردم از کجا معلوم اون عکس فیک نبود دستاشو گرفتم و به قلبم نزدیک کردمو یه قطره اشکم روی دستش ریخت که جین زنگ زد
مکالمه جین و نامجون؛
جین:آلو نامی حالت خبه؟
نامجون:اوکیم پیداش کردی؟
جین:اول یه موضوع عکس فیک بوده و فوتوشاپ شده بودهرو احتمالا کار الکس بوده اینو یادت باشه تا بگم بقیشو مسی که به ات زده رو گرفتیم یه مرد مسنه وقتی دلیلشو پرسیدیم گفت که به مرد بهم دستور داد و شمارشو بهم داد
نامجون:شماره ماله کی بوده؟
جین:الکس .
نامجون:تو که بهش اعتماد داشتی.!
جین:وایسا بقیشو بگم الکسو کلی شکنجه کردم از زیر زبونش کشیدم که کاره یونا بوده اون مادرش سرطان داره و هزینه های درمانی خیلی بالاس برا همین این کارو کرده
نامجون:اوکی یونا رو میگیری؟
جین:یادت رفته پدرش کیه .؟
جین :کار اسونی نیس
نامجون:,من یه نقشه دارم
جین:بگو میشنوم
نامجون:.
۶.۱k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.