پارت۵۲
پارت۵۲
ارامشی برای حس تو
ویو جونگ کوک
...صبح با صدای زنگ خوردن گوشیم بیدار شدم سرسع برش داشتم تا ا.ت بیدار نسه...تهیونگ بود جواب دادم
+ سلام هیونگ (اروم و خوابالو)
/ سلام جونگ کوکی..چرا اروم حف میزنی؟!.هنوز خوابی؟ ...البته حق داری...حالا خوش گذشت؟(خنده)
+ اوهوم خیلی....ا.ت خوابه خستس اروم حرف میزنم.....مگه ساعت چنده؟(کمی خنده)
/ ساعت ۸(کمی خنده)......راستی خواستم بگم شب با بچه ها قراره مهمونی بگیریم تو خونم ...گفتم تو هم حتما باید باشی!....میای دیگه؟
+ اره...معلومه ساعت ۶ خونتیم(اروم
/ عالی شد...منتظرما...خب موفق باشی!....بای جونگ کوکی
+ میبینمت هیونگ....بای(اروم)(بلند شدم و پیشونی ا.ت و بوسیدم و پتو رو روش درست کردم.....رفتم حموم وبعد۱۰ مین در اومدم .....یه لباس راحتی پوشیدم و رفتم طبقه پایین تو اشپز خونه و شروع کردم پنکیک درست کردم و دوتا نودل هم درست کرد بعد ۲۰ مین همه چیز و رو میز چیدم و یه پارچ شیرموز درست کردم...رفتم تو حیاط و دوتا شاخه گل چیدم و بردم گذاشتم تو یه شیشه ی خوشگل....دوتا قرص مسکن هم برا ا.ت دراوردم و گذاشتم رومیز که ا.ت اومد پایین..)
- (...صبح بیدارشدم دیدم اوپا نیستش ...کمی درد داشتم...رفتم حموم و بعد۱۵ مین برگشتمو یه لباس راحتی پوشیدم.....رفتم پایین دیدم اوپا یه میز خیلیییییی خوشگل چیده...رفتم سمتشو بغلش کردم و گونشو بو/سیدم) صبح بخیر ددی جونم(کیوت)
+ صبح تو هم بخیر بیبیم...درد که نداری زندگیم؟!(لبخند)
-.....اره اما نه زیاد ددی(لبخند)
+ خوبه (ازش جدا شدم و نشستم رو صندلی و کشیدمش تو بغلم و باهم صبحونه خوردیم....بعد۱۵ مین وقتی دیگه غذامونو تموم کرده بودیم یه قرص مسکن دادم ا.ت تا بخوره دردش بره...ا.ت رفت درس بخونه...خوب نمیتونست راه بره و این منو به خنده مینداخت .... ظرفا رو شستم .....بعد رفتم کنار ا.ت تو اتاق کارم یا بهتره بگم اتاق مطالعه ی خانمی....یه صندلی کشیدم جفتش و پیشش نشستم....بهش خیره شدم........باز داشت با عینک مطالعه درس میخوند...بعد چند مین گفت)
- چیزی میخوای ددی؟!(لبخند)(بهش نگاه کردم)
+ اره....تورو(کمی خنده)
- چیییی... ولی ددی دیش...(شکه و ترس)
+ نه نشد دیشب دیگه تموم شد تو هررو.....(کمی خنده)
- ددی! میشه این بحث و تموم کنی میخوام درس بخونم(حرفی نزد و منم شروع کردم به درس خوندن....بعد۱۰ مین باز نگاه سنگینشو روم حس کردم....این دفعه چیزی نگفتم ..ولی دقایقی نگذشت که گفت)
+ بیبم(کیوت)
- جونم(لبخند)
+امشب ساعت۶ میریم خونه تهیونگ هیونگ ....مهمونی گرفته ...همه هستن(لبخند)
- چه خوب.........میگم ددی(لبخند)
+ جونم زندگیم(لبخند)
ـ میشه برامون فیلم بزاری تا من بیام باهم ببینیم؟(لبخند)
+ اره بیبیم... منتظرتم بیا( ل/باشو سطحی بو/سیدم و بلند شدم رفتم و فیلم گذاشتم...تا بیاد با گوشیم ور رفتم.....بعد۷مین با کلی خوراکی اومد)
- من اومدممممممم(کیوتتت)(نشستم پیش ددی و خوراکیارو گذاشتم رو میز رو به رومون)بزار بزار....زود باش فیلم و بزار ولییییی ترسناک نزار(لبخند و هیجان)
+اوکیییی(یه فیلم دراما گذاشتم..... ۴۰ مین گذشت که...
لاوم حمایت فراموشت نشههههه : )
ارامشی برای حس تو
ویو جونگ کوک
...صبح با صدای زنگ خوردن گوشیم بیدار شدم سرسع برش داشتم تا ا.ت بیدار نسه...تهیونگ بود جواب دادم
+ سلام هیونگ (اروم و خوابالو)
/ سلام جونگ کوکی..چرا اروم حف میزنی؟!.هنوز خوابی؟ ...البته حق داری...حالا خوش گذشت؟(خنده)
+ اوهوم خیلی....ا.ت خوابه خستس اروم حرف میزنم.....مگه ساعت چنده؟(کمی خنده)
/ ساعت ۸(کمی خنده)......راستی خواستم بگم شب با بچه ها قراره مهمونی بگیریم تو خونم ...گفتم تو هم حتما باید باشی!....میای دیگه؟
+ اره...معلومه ساعت ۶ خونتیم(اروم
/ عالی شد...منتظرما...خب موفق باشی!....بای جونگ کوکی
+ میبینمت هیونگ....بای(اروم)(بلند شدم و پیشونی ا.ت و بوسیدم و پتو رو روش درست کردم.....رفتم حموم وبعد۱۰ مین در اومدم .....یه لباس راحتی پوشیدم و رفتم طبقه پایین تو اشپز خونه و شروع کردم پنکیک درست کردم و دوتا نودل هم درست کرد بعد ۲۰ مین همه چیز و رو میز چیدم و یه پارچ شیرموز درست کردم...رفتم تو حیاط و دوتا شاخه گل چیدم و بردم گذاشتم تو یه شیشه ی خوشگل....دوتا قرص مسکن هم برا ا.ت دراوردم و گذاشتم رومیز که ا.ت اومد پایین..)
- (...صبح بیدارشدم دیدم اوپا نیستش ...کمی درد داشتم...رفتم حموم و بعد۱۵ مین برگشتمو یه لباس راحتی پوشیدم.....رفتم پایین دیدم اوپا یه میز خیلیییییی خوشگل چیده...رفتم سمتشو بغلش کردم و گونشو بو/سیدم) صبح بخیر ددی جونم(کیوت)
+ صبح تو هم بخیر بیبیم...درد که نداری زندگیم؟!(لبخند)
-.....اره اما نه زیاد ددی(لبخند)
+ خوبه (ازش جدا شدم و نشستم رو صندلی و کشیدمش تو بغلم و باهم صبحونه خوردیم....بعد۱۵ مین وقتی دیگه غذامونو تموم کرده بودیم یه قرص مسکن دادم ا.ت تا بخوره دردش بره...ا.ت رفت درس بخونه...خوب نمیتونست راه بره و این منو به خنده مینداخت .... ظرفا رو شستم .....بعد رفتم کنار ا.ت تو اتاق کارم یا بهتره بگم اتاق مطالعه ی خانمی....یه صندلی کشیدم جفتش و پیشش نشستم....بهش خیره شدم........باز داشت با عینک مطالعه درس میخوند...بعد چند مین گفت)
- چیزی میخوای ددی؟!(لبخند)(بهش نگاه کردم)
+ اره....تورو(کمی خنده)
- چیییی... ولی ددی دیش...(شکه و ترس)
+ نه نشد دیشب دیگه تموم شد تو هررو.....(کمی خنده)
- ددی! میشه این بحث و تموم کنی میخوام درس بخونم(حرفی نزد و منم شروع کردم به درس خوندن....بعد۱۰ مین باز نگاه سنگینشو روم حس کردم....این دفعه چیزی نگفتم ..ولی دقایقی نگذشت که گفت)
+ بیبم(کیوت)
- جونم(لبخند)
+امشب ساعت۶ میریم خونه تهیونگ هیونگ ....مهمونی گرفته ...همه هستن(لبخند)
- چه خوب.........میگم ددی(لبخند)
+ جونم زندگیم(لبخند)
ـ میشه برامون فیلم بزاری تا من بیام باهم ببینیم؟(لبخند)
+ اره بیبیم... منتظرتم بیا( ل/باشو سطحی بو/سیدم و بلند شدم رفتم و فیلم گذاشتم...تا بیاد با گوشیم ور رفتم.....بعد۷مین با کلی خوراکی اومد)
- من اومدممممممم(کیوتتت)(نشستم پیش ددی و خوراکیارو گذاشتم رو میز رو به رومون)بزار بزار....زود باش فیلم و بزار ولییییی ترسناک نزار(لبخند و هیجان)
+اوکیییی(یه فیلم دراما گذاشتم..... ۴۰ مین گذشت که...
لاوم حمایت فراموشت نشههههه : )
۴.۳k
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.