رمان پارت سی ( پارت آخر)
رمان پارت سی ( پارت آخر)
چون پارت آخره شرط ندارع
بقیع : اووووو یواش یواش اروم اروم
آنچه گذشت⬆️
نایا: جین برآید استایل منو بغل کرد برد بع اتاق
جین: اتاقت خوشگل پرنسس کوچولو
نایا: ممنون( با لبخند)
جین: دیدم یهو لبخند روی لب نایا رفت
جین:, چیشدع؟
نایا: جین من ترو خیلی دوست دارم اما مامانت نمیزاره.......
نایا: دیدم جین دستشو روی لبم گذاشت گفت
جین: هیسسس من با مامانم حرف زدم اون موافقع با رابطمون
نایا: واقعاااا؟؟
جین: اوهم
نایا: اخخخ جوننن
نایا: راستی خوبی تو؟
جین: مگه باید بد باشم
نایا: اخه اون کتکی که تو خوردی 😐 سگ جونی
جین:اووو بیب دیگع زیاده روی داری میکنی🙄
نایا: جین دستشو دور. کمر حلقه کرد منو به خودش چسبوند بهم لبشو گذاشت روی لبم منو انداخت روی تخت لباسمو داشت میکند گفتم
نایا: ارباب قبل از ازدواج حامله نکنی مارو
جین: شایدم کردم من که تعمول ندارم
نایا : یهو در باز شد
شوگا:, پاشید بدن هم میتونید این کارو کنید برید
نایا:, کجا ؟
شوگا: غذا
نایا: باش
۱ماه بعد
نایا: جینننن
جینننن: چیععععع آخه کی تو بخواب اینجوری آدم روی صدا میزنه دیوانعععع
نایا:, خیر سرت امروز عروسیمونهههه منم ببر اریشگاههههه 🤦🏻♀️
جین: باششش😒
نایا: رفتم آرایشگاه و میکاپم کرد بد از ۳ ساعت( میکاپ نایا اسلاید دوم)
نایا: بدش رفتم خونه کع لباس عروس رو به پوشیم هرچی تلاش کردم نتونستم این زیپشو ببندم دیدم که یهو ی نفر زیپ لباسمو بست برگشتم کع ازش تشکر کنم د یهو پام سور خورد داشتم میوفتادم که جین منو گرفت
جین: خدا به من صبرررر بدع از دستتت تووو باید ی بچه بزرگ کنممم بچای اینکه زن ببرم
نایا: 🙄ایششش
( لباس عروس نایا اسلاید سوم )
کت شلوار جین اسلاید چهارم)
نایا: بلخره بد از کلی سختی ها به مرد رویا هام رسیدم و بهترین روز زندگیم بود
و بد از ۳ ماه خواستیم بچه دار بشیم و ی بچه ای بنام بیلن بدنیا اوردم
بیلن: واییی مامان تو و بابا ی داستانی چه داستان قشنگی داشتین
جین: بلع بلع بابا فدات بشه💗
جین: بیا بغل بابات
بیلن: امدممم
جین: بیب ت هم بیا بغلم
نایا:, اومدم
و این خوانواده به خوشی زندگی کردن
و وقتی بلین بزرگ شد با پسر شوگا ازدواج کرد 💗
خب خب پارت آخر چطور بود؟؟؟؟
چون پارت آخره شرط ندارع
بقیع : اووووو یواش یواش اروم اروم
آنچه گذشت⬆️
نایا: جین برآید استایل منو بغل کرد برد بع اتاق
جین: اتاقت خوشگل پرنسس کوچولو
نایا: ممنون( با لبخند)
جین: دیدم یهو لبخند روی لب نایا رفت
جین:, چیشدع؟
نایا: جین من ترو خیلی دوست دارم اما مامانت نمیزاره.......
نایا: دیدم جین دستشو روی لبم گذاشت گفت
جین: هیسسس من با مامانم حرف زدم اون موافقع با رابطمون
نایا: واقعاااا؟؟
جین: اوهم
نایا: اخخخ جوننن
نایا: راستی خوبی تو؟
جین: مگه باید بد باشم
نایا: اخه اون کتکی که تو خوردی 😐 سگ جونی
جین:اووو بیب دیگع زیاده روی داری میکنی🙄
نایا: جین دستشو دور. کمر حلقه کرد منو به خودش چسبوند بهم لبشو گذاشت روی لبم منو انداخت روی تخت لباسمو داشت میکند گفتم
نایا: ارباب قبل از ازدواج حامله نکنی مارو
جین: شایدم کردم من که تعمول ندارم
نایا : یهو در باز شد
شوگا:, پاشید بدن هم میتونید این کارو کنید برید
نایا:, کجا ؟
شوگا: غذا
نایا: باش
۱ماه بعد
نایا: جینننن
جینننن: چیععععع آخه کی تو بخواب اینجوری آدم روی صدا میزنه دیوانعععع
نایا:, خیر سرت امروز عروسیمونهههه منم ببر اریشگاههههه 🤦🏻♀️
جین: باششش😒
نایا: رفتم آرایشگاه و میکاپم کرد بد از ۳ ساعت( میکاپ نایا اسلاید دوم)
نایا: بدش رفتم خونه کع لباس عروس رو به پوشیم هرچی تلاش کردم نتونستم این زیپشو ببندم دیدم که یهو ی نفر زیپ لباسمو بست برگشتم کع ازش تشکر کنم د یهو پام سور خورد داشتم میوفتادم که جین منو گرفت
جین: خدا به من صبرررر بدع از دستتت تووو باید ی بچه بزرگ کنممم بچای اینکه زن ببرم
نایا: 🙄ایششش
( لباس عروس نایا اسلاید سوم )
کت شلوار جین اسلاید چهارم)
نایا: بلخره بد از کلی سختی ها به مرد رویا هام رسیدم و بهترین روز زندگیم بود
و بد از ۳ ماه خواستیم بچه دار بشیم و ی بچه ای بنام بیلن بدنیا اوردم
بیلن: واییی مامان تو و بابا ی داستانی چه داستان قشنگی داشتین
جین: بلع بلع بابا فدات بشه💗
جین: بیا بغل بابات
بیلن: امدممم
جین: بیب ت هم بیا بغلم
نایا:, اومدم
و این خوانواده به خوشی زندگی کردن
و وقتی بلین بزرگ شد با پسر شوگا ازدواج کرد 💗
خب خب پارت آخر چطور بود؟؟؟؟
۲۰.۱k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.