من و تو

من و تو
Part28

اوت ویو صب
امروز خیلی خوشحال بودم چون قراره منو جئون کوک ازدواجمون دائمی شه پس بلند شدمو کوک بیدار کردم اونم به اندازه من هیجان داشت رفتم حمومو ی لباس خیلی خوشگل پوشیدم ( عکسشو میزاره)  کوکم حاضر شد و کم کم راه افتادیم بلاخره رسیدیم وقتی رفتیم تو همه بودن و برامون دست میزدن منو کوک نشستیم و عاقد اومد کوک داشت پر در میاورد بین مردم دوستم یونا رو دیدم که داشت از خوشحالی گریه میکرد نگاش کردمو ی چشمک ریز بهش زدم که لای گریه هاش یلبخد کوچیکی رو لبش اومد
عاقد اومدو خوتبه رو خوندم منو کوک حلقه هارو دستمون کردیمو تا چند لحظه همو نگاه میکردیمو دستامون تو دستای هم بود واییی باورم نمیشه الان زنشم هوراااا خیلی خوشحال بودم
تا شب فقط جشن داشتیم شب موقع  خواب کوک اومد پیشم داشتم زیورالاتمو در میاوردم  درحالی که دستاش دور کمرم حلقه بودو چونشو گذاشت رو شونه هام گفت

کوک: نتونستم امروز پیش عشقم باشم هممم

ا. ت: نمیدونم  اینو گفتم که سرشو برد تو گردنمو مارک انداخت

ا. ت؛ اییییی دردم گرفت کوکی

کوک: در عوضش دیگه از امشب مال منی دیدی وی نتونست کاری کنه

ا. ت: ی لبخند ریز داشتم که با اوردن اسم تهیونگ محو شد گفتم : دیگه نمیخوام اسمشو بشنوم خاطره های خوبی ندارم بیا دیگه بیخیالش شیم

کوک: باشه عشقم . .......
دیدگاه ها (۰)

چقدر حمایتاتون کمه خدایی🥲

من وتو Part29ویو صبح کوکبا افتابی که به چشمم میخورد از خواب ...

من و تو Part27 ویو ا. ترفتیم کنار ساحل هوا تاریک بود چند تا ...

Part13 ا.ت ویوخیلی بهمون خوشگذشت ولی بخاطر اینکه باردار بودم...

هرزه ی حکومتی پارت ۸ کوک : ...بلدی غذا درست کنی؟ ا/ت : آرههه...

پارت ۹۲ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط