خواستم از خاطراتت

خواستم از خاطراتت
تلخی اش راکم کنم

خاطرم آمدصدایت
بی هوا بغضم گرفت

دست برقابی زعکست
روی دیوار آورم

یادم آمد ، چشمهایت
بی هوا ، بغضم گرفت

@channelhasti
دیدگاه ها (۱)

برایت غصه ها خوردم ولیکن قصه ها گفتی؛"که عشق آسان بوَد اول،و...

معشوقه توییشعـرتویی بغض منم من...جولانِ قلم پیشِ نگاهت عددی ...

عشق یعنی تا سحر در مأمنِ آغوش توبا لبانت بوسه بازی کرد و شد ...

دنیا هم که مال تو باشد تا زمانی که درون قلبِ یک زن جایی نداش...

رمان فیک پارت 2 شرط کامنت 33لایک 4ر:داشتم مثل همیشه با زیبای...

رمان فیک پارت 13نشنیدم پس 3قدم رفتم جلو که یهو یه بشکن زدو گ...

رمان فیک پارت 3فقط قبلش بگم بچه ها من رمان تهیونگ و جیسو رو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط