دفتر خاطرات

دفتر خاطرات..
part 7
_به چی داری فکر میکنی؟
به تو...خیلی وقته به بجز تو به هیشکی نمیتونم فکر کنم

ات. لبخندی زدم و لباشو سطحی بوسیدم
_منم بجز تو به هیشکی نمیتونم فکر کنم
ات. صدای پایی رو شنیدم که داشت بهمون نزدیک میشد رومو که برگردوندم
انگار یخ زده بودم...مغزم قفل شده بود
_دا..دا..ش
داداش‌ات: تو اینجا چیکار میکنی...ات این مرتیکه کیه؟
دادشم سمتم اومد که بزنه تو صورتم تهیونگ بلند شد دست داداشمو گرفت و نزاشت بزنتم
از شدت شک بدون هیچ حرفی فقط زل زده بودم به داداشم
داداشم دستم رو کشید تا ببرتم خونه
داداش ات: بیا بریم خونه تا تکلیفت رو مشخص کنم
_نمیام ولم کن
داداش ات: تو که بجز خونه جایی رو نداری بالاخره برمیگردی تو همون خونه اونموقع هم من و هم بابا و مامان باهات کار داریم
این حرف رو زد و رفت
داداشت بود درسته؟
_آره خودش بود حالا چطور برم خونه اگه برم خدا میدونه چه بلایی سرم میاد
میخوای منم باهات بیام میتونم همچی رو براشون توضیح بدم
_نه اگه تو بیای همچی بدتر میشه.. نمیدونم چطور ولی خودم باید همچی رو درست کنم من میرم اگه فردا ساعت پنج نیومدم اینو بدون که دیگه تا آخر عمرم نمیزارن از اون خونه بیام بیرون

ات. تهیونگ رو بغل کردم و بوسیدمش
شاید این آخرین باری بود که میبوسیدمش
به سمت خونه حرکت کردم..آروم آروم راه میرفتم.‌..
راستش میخواستم دیر تر برسم خونه و با کابوسم مواجه بشم.. بالاخره رسیدم به خونه به آسمون نگاه کردم.. حسی بهم میگفت برای آخرین بار به آسمون نگاه کن... شاید آخرین باری باشه که میبینمش
در خونه رو زدم... بدون اینکه چیزی بگم وارد خونه شدم
(بابای ات=ب‌ات)(مامان ات=م‌‌ات)
همشون دور هم نشسته بودن و به من زل زده بودن
م‌ات:دخترم یه حرفی بزن.. بگو داداشت داره اشتباه میگه
ب‌ات:میدونی اگه بقیه بفهمن با یه پسر یواشکی میری بیرون چی میشه..‌. آبروی هممون بخصوص مادرت میره
داداش ات: حالا این بچه خوشکل اصلا کی بود...از کدوم خاندانه؟
بهش می‌خورد از این بچه شهری سوسولا باشه
ب‌ات:......

⋘ 30 likes please guys ⋙
🦭🍁🍂🫠🩷🎀🌿📸

#فیک #فیک‌تهیونگ #سناریو
#فیک‌عاشقانه #سناریو‌عاشقانه
#فیک‌بی‌تی‌اس #سناریو‌تهیونگ
#اسمات
دیدگاه ها (۹)

"وقتی زندگی بهت نارنگی میدهد🍊" 폭싹 속았수다🍊~پارت اولhttps://wisg...

دفترخاطرات..part 8ب‌ات:دخترم پسره از کدوم خاندانه؟_پسر کوچیک...

دفتر خاطرات..part 6+ات من تا کی میخوایم یواشکی با هم باشیم.....

پارت ۲+ بخدا هق من کاری هق نکردم (تهیونگ زد بود به سرش که شک...

دوپارتی تهیونگ part1موقعیت:روز تولد ات تهیونگ:ات لباساتو بپو...

سناریو [درخواستی]وقتی دختر ۱۴ سالتون رو با دوست پسرش میبینین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط