پیمانی در سایه ها . پارت 10 . پایانی

"پیمانی در سایه‌ها" - پایان

ماه کامل در آسمان شب می‌درخشید و سکوت سنگین شب تنها با صدای باد میان درختان شکسته می‌شد. یونا و مایکی در میان سایه‌های بندرگاه ایستاده بودند. آن‌ها درگیر نبردی بودند که می‌دانستند ممکن است آخرین باشد—نبردی که دشمنانشان در نهایت به‌خاطر خیانت از درون اتحادشان راهی برای شکست‌شان یافته بودند.

مایکی که به سختی ایستاده بود، زخم‌های عمیقی بر بدنش داشت، اما همچنان چشمانش پر از عزم و قدرت بود. یونا در کنارش، سعی می‌کرد تمرکز خود را حفظ کند، اما قلبش سنگین‌تر از همیشه بود. او می‌دانست که این جنگ، به‌خاطر قدرت، چیزی بیشتر از آن چیزی است که هر دوی آن‌ها تصور کرده بودند.

- "یونا، اگه این آخرین نبردمونه..." مایکی صدایش را به‌سختی بلند کرد، اما لحنش محکم بود.
- "بس کن، مایکی. این جنگ هنوز تموم نشده." یونا با عصبانیت حرف او را قطع کرد، اما اشک در گوشه چشمانش دیده می‌شد.

مایکی لبخند محوی زد.
- "گاهی فقط کافیه بپذیری که همه چیز توی این دنیا اون‌طور که می‌خوای پیش نمی‌ره."

لحظه‌ای صدای انفجاری دیگر سکوت را شکست و دشمنان به آن‌ها نزدیک‌تر شدند. یونا سعی کرد مایکی را وادار به عقب‌نشینی کند، اما او قدمی به سمت جلو برداشت.
- "یونا، تو هنوز خیلی چیزها برای جنگیدن داری. اما من... شاید وقتشه که بگذارم این تاریکی تموم شه."

یونا وحشت‌زده به مایکی نگاه کرد.
- "نه! تو نمی‌تونی منو این‌جا تنها بذاری. تو... تو بخشی از دنیای من شدی، مایکی."

اما مایکی، با آخرین نیرویی که داشت، به سمت دشمنان یورش برد. او برای محافظت از یونا و نیروهایش جنگید، تا اینکه در میان درگیری‌ها سقوط کرد. یونا با فریادی پر از درد به سمت او دوید، اما دیگر خیلی دیر شده بود.

مایکی در حالی که نگاهش به آسمان خیره بود، آخرین نفس‌هایش را کشید و با صدایی که به سختی شنیده می‌شد گفت:
- "یونا... تو همیشه روشنایی من بودی. هیچ‌وقت فراموش نکن که قوی‌تر از هر کسی هستی."

یونا کنارش زانو زد و دستانش را روی دست‌های مایکی گذاشت. اشک‌هایش بی‌صدا روی گونه‌هایش جاری بود.
- "من بهت قول می‌دم، مایکی... بهت قول می‌دم که این دنیا رو تغییر بدم. برای تو. برای ما."

ماه همچنان می‌درخشید، اما دیگر چیزی از گرمای آن باقی نمانده بود. اتحاد یونا و مایکی در نهایت با فداکاری او به پایان رسید، اما میراثشان برای همیشه در قلب یونا و دنیای تاریک آن‌ها باقی ماند.

---

اینم از پایان ...
اگر درخواستی برای وانشات ، سناریو و... دارین بگید که بنویسم .


#انیمه
#مایکی
#بونتن
#توکیو_ریونجرز
دیدگاه ها (۳)

وانشات از مایکی

خطری به رنگ بنفش . پارت 1

پیمانی در سایه ها . پارت 9

پیمانی در سایه ها .پارت 8

بوی الکل و مواد ضد عفونی بینی دختر را میسوزاند. همه جا برای...

رمـان زخٰم عشق تـو پـارت نهم🫐✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ...

ماسه ها قهوه ای رنگ به دخترک احساسی فراتر از ارامش میبخشیدند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط