مانند پرنده ای بود

مانند پرنده ای بود
که غم و اندوه را میان پر های خود پنهان کرده و به پرواز در می آید
جای دوری می‌رود تا شاید بتواند آن غم ها را جا بزار و بیاید
ولی نمیداند که این غم تیکه ای ابدی از وجودش شده است و با دور شدن از آغوش وطنش فقط بیشتر و بیشتر دلتنگ آن می‌شود
دیدگاه ها (۰)

اگر تو زیبایی و شیطانی پرستمن خود شیطانم و زیبا پرست

او مجرم بود. . .جرمش عشق بود و حکمش سکوتو این بود عدالت وادی...

داستانمان داستانی بود که حتی رومئو هم پای آن اشک ریخت. . .:)

موسیو....موسیوی زیبای من...دلبر چشم قهوه ای من....هر وقت این...

چپتر ۵ _ نقشهاوایل دانشگاه، لیندا خودش را مثل یک سایه نگه می...

دیدار دوباره.. [END]

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط