دارم به زیر کوهی از آوار می خندم
دارم به زیر کوهی از آوار می خندم
با سوز غمگین نُت گیتار می خندم
دیوار روی شانه ام می گرید امّا من
بر دردهای کهنه ی دیوار می خندم
جان می دهم در بستر تنهایی از دوری
با چشم خیس و این تن تبدار می خندم
او اگر رفته است امّا خاطراتش هست
دارم نقاب خنده امّا پشت آن گریه است
هر چند از غم گشته ام سرشار می خندم
کتمان ندارد مرگ تدریجی احساسم
بر این حقیقتهای بی انکار می خندم
با سوز غمگین نُت گیتار می خندم
دیوار روی شانه ام می گرید امّا من
بر دردهای کهنه ی دیوار می خندم
جان می دهم در بستر تنهایی از دوری
با چشم خیس و این تن تبدار می خندم
او اگر رفته است امّا خاطراتش هست
دارم نقاب خنده امّا پشت آن گریه است
هر چند از غم گشته ام سرشار می خندم
کتمان ندارد مرگ تدریجی احساسم
بر این حقیقتهای بی انکار می خندم
- ۶.۶k
- ۲۷ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط