ام دل را بر نیاوردم ازین دنیا گذشت

ڪام دل را بر نیاوردم ازین دنیا، گذشت
هیچ ڪس اندازه من غم ندید،اما گذشت
خنده هایم در میان بغض هایم ڪشته شد
با همین لبخند و گریه، روزگار ما گذشت
در جهانے ڪه پر از تقدیر نافرجام بود
درد عشقے را ڪشیدم، وه چه بے پروا گذشت
زندگے روے خوشش را هیچ گاهى رو نڪرد
ڪام دل را بر نیاوردم ازین دنیا گذشت.
دیدگاه ها (۴)

تو هیچوقت صاحب فردا نمی‌شویای زخم کهنه‌ام ! تو مداوا نمی‌شوی...

نقش تو در خیال من، هست و جدا نمی شوددل که اسیر شد دگر، ساده ...

دلم گنجشک‌ های خانه را جدی نمی ‌گیردپریشـان‌ حالیِ پـروانـه ...

دارم به زیر کوهی از آوار می خندمبا سوز غمگین نُت گیتار می خن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط