رمان قهرمان زندگی من پارت ۱۳
💔🕸💔🕸💔🕸💔🕸💔
#قهرمان_زندگی_من [🕸💔]
#پارت_¹³ [🕸💔]
امی-برو دست و صورتت رو بشور.
- باشه.
رفتم سمت سرویس بهداشتی و دست و صورتمو شستم.
در رو بستم یهو از اتاق کناری صدای عجیبی شنیدم!
صدا- هوممممممم! هومممممممم!
در اتاقو باز کردم با امی مواجه شدم.
- امی؟؟
دست و پاش بسته بود. سریع نشستم دستاشو باز کردم.
بعد خودش چسب دور دهنشو کند.
امی- ماری! اون من نیستم! اون ربات تغییر شکل دهنده ی اگمنه!
- چی؟؟
امی- اون اومده تورو بکشه! از پسش بر نمیایم باید زنگ بزنم به سونیک.
-باشه زود باش.
ربات- ماری؟ کجا موندی پس؟
دستام شروع کرد به لرزیدن.
- سریع برو!
امی- باشه!
از اتاق بیرون رفت و به سمت اتاق دیگه ای حرکت کرد.
منم سریع در اتاق هارو بستم.
دیدم داره میاد عادی رفتار کردم.
- اومدم.
با لبخند اومد به سمتم و بعد دوباره با من به سمت اشپزخونه اومد.
صندلی رو برام کشید عقب. نشستم.
خودشم نشست روبروم. لبخند میزد. ترسناک بود.
قاشق رو برداشت و شروع کرد به خوردن. متوجه شدم روی دستش یه لکه ی عجیب هست.
💔🕸💔🕸💔🕸💔🕸💔
#قهرمان_زندگی_من [🕸💔]
#پارت_¹³ [🕸💔]
امی-برو دست و صورتت رو بشور.
- باشه.
رفتم سمت سرویس بهداشتی و دست و صورتمو شستم.
در رو بستم یهو از اتاق کناری صدای عجیبی شنیدم!
صدا- هوممممممم! هومممممممم!
در اتاقو باز کردم با امی مواجه شدم.
- امی؟؟
دست و پاش بسته بود. سریع نشستم دستاشو باز کردم.
بعد خودش چسب دور دهنشو کند.
امی- ماری! اون من نیستم! اون ربات تغییر شکل دهنده ی اگمنه!
- چی؟؟
امی- اون اومده تورو بکشه! از پسش بر نمیایم باید زنگ بزنم به سونیک.
-باشه زود باش.
ربات- ماری؟ کجا موندی پس؟
دستام شروع کرد به لرزیدن.
- سریع برو!
امی- باشه!
از اتاق بیرون رفت و به سمت اتاق دیگه ای حرکت کرد.
منم سریع در اتاق هارو بستم.
دیدم داره میاد عادی رفتار کردم.
- اومدم.
با لبخند اومد به سمتم و بعد دوباره با من به سمت اشپزخونه اومد.
صندلی رو برام کشید عقب. نشستم.
خودشم نشست روبروم. لبخند میزد. ترسناک بود.
قاشق رو برداشت و شروع کرد به خوردن. متوجه شدم روی دستش یه لکه ی عجیب هست.
💔🕸💔🕸💔🕸💔🕸💔
۴.۵k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.