رمان قهرمان زندگی من پارت ۱۴

💔🕸💔🕸💔🕸💔🕸💔
#قهرمان_زندگی_من [🕸💔]
#پارت_¹⁴ [🕸💔]

استرس عجیبی دارم... ینی به همین راحتی ممکنه کشته شم؟؟؟؟
در اتاق با صدای وحشتناکی شکست و ناکلز و سونیک و سیلور و شدو وارد خونه شدن.
ربات سریع اومد به سمتم گردنمو گرفت و چاقوی روی میز رو گذاشت روی رگ گردنم.
ربات- حرکت نکنید!
سیلور- حالا باید چیکار کنیم؟!
شدو- شکستش میدیم.
سونیک- اره. ما چهار نفریم اون یه نفره.
ربات- هاهاها! میخواید اینم مثل ماریا نجات بدید؟؟ مگه نه شدو؟
شدو دستاشو مشت کرد و سرشو پایین گرفت.
ربات- من میتونم با نقطه ضعفت شکستت بدم..
ربات- جواب بده شدو... هه.
ازش حرارت بلند میشد سونیک و سیلور و ناکلز سریع ازش فاصله گرفتن.
شدو- فکر کردی میتونی شکستم بدی؟
سونیک-شدو اروم باش! اون...
سرشو بالا اورد. این واقعیههه؟ اون الان به شدت عصبی شده!
ربات- اگه جلو بیای میکشمش.
شدو- تو نمیکشیش... چون کسی که قرار از بین بره تویی.
خواست حمله کنه که سونیک دستشو گرفت و گفت: اروم باش!
شدو- ولم کن احمق!
سریع دستشو از دست سونیک رها کرد و غیب شد.
یهو با اون رباته کشیده شدم به عقب و از دستش رها شدم. نشستم زمین.
سونیک اومد کمکم تا بلند شم.

💔🕸💔🕸💔🕸💔🕸💔