هشدار بچه ها این پارت به شدت غمگینه خودمم سرش گریه کردم 💔
هشدار بچه ها این پارت به شدت غمگینه خودمم سرش گریه کردم 💔💔
«شدو 🕷❤️🩹»
تلپارت کردم پشت سرش سریع گرنشو گرفتم و دوباره تلپارت کردم.
پرتش کردم به سمت دیوار و جلوش وایسادم.
- هیچ کس نمیتونه منو شکست بده آهن پاره!
ربات که هنوز شکل امی بود یهو تغییر کرد به شکل من.
بعد یه نگاهی به ماری انداخت و یه مشت زد توی صورتم.
تلپارت کردم و یکی زدمش. انقدر محکم مشت میزنه که اصلا نمیدونم دارم چیکار میکنم. سر درد بدی گرفتم نمیدونم چم شده همه چیو دوتا میبینم.
فقط زدمشو زدمش که تونستم ازبین ببرمش.
بعد اون که سرشو زیر پام لِه کردم جلوی بچه ها وایسادم.
«سونیک💙⚡»
نمیدونستم شدو اینجوری عصبی میشه. اون ربات اگمنو نابود کرد همونی که خیلی عذابمون داده بود....
یه دفعه چشماشو بست و از پشت افتاد زمین.
ماری- شدووو!
خشکم زده بود ماری سریع و بدو بدو رفت کنارش.
وضعیت خیلی بدیه. پاهام یخ شدن.
اون جلوی من بیهوش شده؟ اونم کی... شدو؟؟؟ دستام میلرزیدن حتی شدو هم دیگه نمیتونه در برابر حمله های اگمن مقاومت کنه...
ماری- سونیک! سونیک!
- بل... بله.
ماری- یه کاری کن! تروخداا. " با گریه"
رفتم به سمتش بغلش کردم.
امی- کجا میریم؟
- باید بریم پیش تیلز معلوم نیست چه بلایی سرش اومده.
میترسم... میترسم یه اتفاق بد افتاده باشه... حس خیلی عجیبی پیدا کردم...
💔🕸💔🕸💔🕸💔🕸💔
«شدو 🕷❤️🩹»
تلپارت کردم پشت سرش سریع گرنشو گرفتم و دوباره تلپارت کردم.
پرتش کردم به سمت دیوار و جلوش وایسادم.
- هیچ کس نمیتونه منو شکست بده آهن پاره!
ربات که هنوز شکل امی بود یهو تغییر کرد به شکل من.
بعد یه نگاهی به ماری انداخت و یه مشت زد توی صورتم.
تلپارت کردم و یکی زدمش. انقدر محکم مشت میزنه که اصلا نمیدونم دارم چیکار میکنم. سر درد بدی گرفتم نمیدونم چم شده همه چیو دوتا میبینم.
فقط زدمشو زدمش که تونستم ازبین ببرمش.
بعد اون که سرشو زیر پام لِه کردم جلوی بچه ها وایسادم.
«سونیک💙⚡»
نمیدونستم شدو اینجوری عصبی میشه. اون ربات اگمنو نابود کرد همونی که خیلی عذابمون داده بود....
یه دفعه چشماشو بست و از پشت افتاد زمین.
ماری- شدووو!
خشکم زده بود ماری سریع و بدو بدو رفت کنارش.
وضعیت خیلی بدیه. پاهام یخ شدن.
اون جلوی من بیهوش شده؟ اونم کی... شدو؟؟؟ دستام میلرزیدن حتی شدو هم دیگه نمیتونه در برابر حمله های اگمن مقاومت کنه...
ماری- سونیک! سونیک!
- بل... بله.
ماری- یه کاری کن! تروخداا. " با گریه"
رفتم به سمتش بغلش کردم.
امی- کجا میریم؟
- باید بریم پیش تیلز معلوم نیست چه بلایی سرش اومده.
میترسم... میترسم یه اتفاق بد افتاده باشه... حس خیلی عجیبی پیدا کردم...
💔🕸💔🕸💔🕸💔🕸💔
۴.۲k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.